a 105:و نخ به نخ دهنم دود است. :: از بندگی زمانه آزاد تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
به زودی حالمان خوب می‌شود.


از آخرین مطلبی که اینجا منتشر کردم درست سه ماه می‌گذره.من آدم سه ماه ننوشتن نبودم.وبلاگ‌نویسی برای من همون جلسات تراپیه که خیلی از آدمها برای هر نیم ساعتش حاضرن خدادتومن پول بدن.این سه ماه نبودم و دلیلش هم بماند.حس می‌کردم میون این اتفاقات مشکلات شخصی من محلی از اعراب نداره.حتی تو خلوت خودم هم به زندگی شخصیم فکر نمی‌کردم و کل زندگیم رو بقچه کرده بودم و گذاشته بودم رو طاقچه.زخم‌هام رو مداوا نکردم و همش با خودم تکرار می‌کردم که:الان وقتی برای تو ندارم.

درست هم می‌گفتم.حس می‌کردم الان همه‌ی آدمها مثل من گوشه‌ی خونشون نشستن و گریه و زاری راه انداختن و دست از زندگی کشیدن اما اینجا رو اشتباه فکر می‌کردم.می‌دونم اوضاع خوب نیست.این پاییز،تا به حال بدترین پاییزی بود که تجربه کردم.پر از غم.پر از خشم.پر از سرخوردگی.چشم‌مون به آسمون خشک شد برای چند قطره بارون.که ای کاش امروز خدا رحم کنه و بارون بباره.می‌خوام از سما بنویسم و بهش مهلت بدم که خودش باشه و خودسانسوری نکنه:

آدمهای اطرافم میگن هیچ کس تو زندگیم من رو اندازه خودم سرکوب نکرده.خفت نداده و خارش نکرده.این عدم اعتماد به نفس زیاد کار دستم داد.نمی‌دونم چی کار کنم که اعتماد به نفسم زیاد بشه و انقدر خودم رو اذیت نکنم،نمی‌دونم چی کار کنم که این حس ناکافی بودن رو از خودم بگیرم.

کارهای عقب افتاده‌ی زیادی دارم.از درس‌های این ترم دانشگاهم بگیر که روی هم تلنبار شدن تا برنامه‌ای که برای چند وقت دیگه دارم و باید آماده بشم.تا ویولنم.آخ گفتم ویولن.دیروز کلاس رفته بودم.سه هفته‌ای میشه که خیلی خوب ساز نمی‌زنم.استادم بهم گفت که آقای «ب»هر دفعه از من اوضاع اون جلسم رو جویا میشه و من این سه هفته لاپیشونی کردم چون تو خوب نبودی و عیار تمرینت اومده پایین.بهش گفتم کنسرتوهای ویولنم سخت شده و از عهده من خارج شده اما بهم گفت تو توانمندی،تو گوشت ژوسته و از این داستان‌ها.عمیقن ناراحت شدم.ناراحت شدم که آبروم جلوی آقای «ب»عزیزم رفت.دوست ندارم اون از من ناامید بشه.که اگر تو این مورد حس کنم دیگران از من ناامید شدن،خیلی به هم می‌ریزم.

مخلص کلام این که از زندگی عقب افتادم و کارهای زیادی هست که انجام ندادم و همین طوری نصفه و نیمه رها کردم.از خدا می‌خوام بهم توان بده که بتونم ادامه بدم.که کارهای ناتمومم رو تموم بکنم.که دوباره خدا بهم یک نظری کنه.دور شدیم از هم.قبول داری؟

 

 

سما نویس ۰۷ آذر ۰۱ ، ۱۰:۰۸ ۶ ۱۰ ۱۸۰

نظرات (۶)

  • آرا مش
    دوشنبه ۷ آذر ۰۱ , ۱۰:۲۸

    سمای عزیزم چقدر خوشحال شدم دیدم نوشتی... خیلی این مدت به یادت بودم و دلتنگت...

    هممون گیر افتادیم توی ناخوشایندی‌های روزگار اما موندن و درجا زدن چاره‌ی کار نیست سما، باید زندگی کرد، باید ادامه داد... این روزگار می‌گذره مثل همه‌ی روزهای خوب و بدی که از سر گذروندیم... مبادا روزها و ماه‌ها و سال‌ها بعد برگردیم ببینیم بدهکارِ خودمونیم...

    حال دلت سبز و روشن💚🌱

    • author avatar
      سما نویس
      ۷ آذر ۰۱، ۲۳:۰۶
      ممنونم آرامش عزیزم:)))))افتخار منه که می‌خونیم.مرسی از محبتت:)))))
      دقیقن همینه.باید به خودمون کمک کنیم تا از این روزها هم به سلامت عبور کنیم:)
  • عارفه صاد
    دوشنبه ۷ آذر ۰۱ , ۱۱:۱۵

    سلام

    خیلی خوشحال شدم از اینکه ستاره ی روشنت رو دیدم.

    خیلی به اینکه بقیه انتظارشون از تو چیه فکر نکن، یه هدف کوچولو رو برای خودت انتخاب کن و همونو پیش ببر.

    برات یه قلب صبور و راضی آرزو میکنم 😊

    • author avatar
      سما نویس
      ۷ آذر ۰۱، ۲۳:۰۵
      سلااام:)
      مرسی که من رو می‌خونی:)
      آره مهم نیست نظر بقیه ولی نه تا وقتی استادت باشن:))))))))))))))))))))))))
      ممنونم ازت عزیزم:)))))))))))
  • مریم بانو
    دوشنبه ۷ آذر ۰۱ , ۲۱:۳۵

    به یادت بودم :)

    امیدوارم بیشتر بنویسی از حال خوبت از هرچیزی که تورو به نوشتن وصل کنه

  • سرکار علیه
    سه شنبه ۸ آذر ۰۱ , ۱۰:۰۷

    سمای عزیز خوش برگشتی. فضای وبلاگ تااونجا که من میدونم اینطور نیست که اگه از خودت بگی کسی ناراحت شه. همه روی این موضوع تراپی بودن این فضا واقفن. لطفا خودت رو محدودتر نکن و بنویس... منتظرتیم

    • author avatar
      سما نویس
      ۲۳ آذر ۰۱، ۱۶:۵۷
      ممنونم عزیزم:)خوشحالم خواننده ای مثل تو دارم.
  • Faez eh
    سه شنبه ۲۲ آذر ۰۱ , ۲۳:۰۶

    سلام سمای عزیز

    چند وقتی هست که نیستی

    حالت خوبه؟ :)

    • author avatar
      سما نویس
      ۲۳ آذر ۰۱، ۱۶:۵۷
      سلام عزیزم.پیش پات یک مطلب جدید منتشر کردم.مرسی که به یادمی.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

آماده برای سفر روحی.برای پرواز،برای اوج گرفتن،برای تلاش،برای«رسیدن».برای شکست خوردن و از نو بلند شدن و شروع کردن،برای پذیرفتن خلاهای روحی،برای زشتی ها و زیبایی های دنیوی.برای یکی شدن با خدا.