a بایگانی تیر ۱۴۰۲ :: از بندگی زمانه آزاد تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
به زودی حالمان خوب می‌شود.


۲ مطلب در تیر ۱۴۰۲ ثبت شده است

بهت افتخار می‌کنم سما.تو خیی دختر قوی هستی.تو می‌تونی رو خودت تسلط داشته باشی و اوضاع رو کنترل کنی.تو می‌تونی وقتی تو هچل افتادی،فکر کنی و تصمیم درست بگیری.تو خیلی خوب بلدی دل بکنی.سخته برات اما همیشه راهی رو انتخاب می‌کنی که تو رو به پیشرفت و موفقیت می‌‌رسونه.من ازت ممنونم که تو روزهای سخت به من کمک می‌کنی.روزهای سختی رو می‌گذرونی.درک می‌کنم اگر تحملش برات سخت باشه اما تو از پسش برمیای.به خودت،به بدنت و به اطرافت توجه کن و سعی کن این روزها متمرکز‌تر باشی.بیش‌تر ساز بزن،بنویس و کتاب‌هات رو ادامه بده،پروژه نیمه تمومت رو تموم کن و دست‌های خودت رو محکم‌تر بگیر.خودت رو برای یک شادی بزرگ آماده کن و بیشتر خودت رو دوست داشته باش.تو موظفی تمام تلاشت رو بکنی تا حس‌های بد اخیری که بهت منتقل شده رو از بین ببری و من می‌دونم که تو تواناییش رو داری.

دوستت دارم سما.

 


سما نویس ۰۲-۴-۱۹ ۵ ۱۱ ۱۶۷

سما نویس ۰۲-۴-۱۹ ۵ ۱۱ ۱۶۷


امروز ازت خبری شنیدم.دلم برات ریخت.مثل روز اول شدم که تو ساختمون اصلی دیدمت.انگار همه چیز برام مثل روز اول شد.خیلی از یادبردنت سخت بود اما من تمام تلاشم رو کردم.دو سال رنج کشیدم اما بالاخره تو ذهنم تمومت کردم.کسی که شروع کرد و ادامه نداد،من بودم.این کار هم برای حفاظت از خودم کردم،برای حفاظت از تو،برای آدمهایی که به ما مرتبط بودن.من خسته شدم از نقش بازی کردن.از اینکه تظاهر کنم که تو برام بی‌اهمیتی درحالی که این طور نیست.تو مهم‌ترین آدمِ روزهای سختِ زندگی من بودی.تو شریف‌ترین انسانی هستی که من می‌شناسم.تو می‌تونستی اون حرف‌ها رو به آدم مشترک بین‌مون بزنی و رازدار من نباشی اما بودی.تو تمام این دو سال سکوت کردی.شاید بعدش یک رفتار خوبی با من نداشتی که قلبم شکست اما وقتی به عمقش فکر می‌کنم،می‌بینم تو کاری کردی که شاید حتی خود من هم در حق کسی انجام ندم.آدمها به تو برای بی‌محلی که می‌‌کنی،دید خوبی ندارند اما تو بهترین کسی هستی که من می‌شناسم.از خودم بدم میاد وقتی آدمها پشتت بد میگن و من سکوت می‌کنم اما می‌دونم اگر خودت هم جای من بودی،شرایط رو درک می‌کردی.

امروز تمام اون سالن‌ها من رو یاد تو می‌نداخت.امروز فهمیدم هیچ وقت هیچ احساسی از بین نمیره.کم‌رنگ میشه اما از بین نمیره.انقدر تحت شرایط احساسی قرار گرفته بودم که دوست داشتم در دم بهت پیام بدم اما جلوی خودم رو گرفتم.نخواستم مزاحم زندگیت بشم.فقط از خدا خواستم که فرصتی قرار بده که شده حتی یک بار دیگه ببینمت.می‌دونم بعیده اما دلم می‌خواد فرصتی پیش بیاد که ازت تشکر کنم.برای مردونگیت،برای رازداریت،برای احترامی که به من گذاشتی.آخه هیچ وقت فرصت نشد ازت تشکر کنم و بگم من حواسم به همه مهربونی‌هات هست.می‌ترسم تو فکر مخالف کرده باشی.می‌ترسم از اینکه فکر کرده باشی من رازدار نبودم و بند رو آب دادم.من دلم می‌خواد باهات صحبت کنم،دوست ندارم مزاحمت بشم فقط دوست دارم برات مسائل رو شفاف کنم.اما عاقبتش ممکنه آدم دیگه‌‌ای که بین ماست رو ناراحت بکنه و این همون چیزیه که من رو دودل کرده.

دوستت دارم ای خیال لطیف

دوستت دارم ای امید محال 

«فروغ فرخزاد»


سما نویس ۰۲-۴-۰۵ ۳ ۸ ۱۷۴

سما نویس ۰۲-۴-۰۵ ۳ ۸ ۱۷۴


آماده برای سفر روحی.برای پرواز،برای اوج گرفتن،برای تلاش،برای«رسیدن».برای شکست خوردن و از نو بلند شدن و شروع کردن،برای پذیرفتن خلاهای روحی،برای زشتی ها و زیبایی های دنیوی.برای یکی شدن با خدا.