من زیر سقف آسمون زندگی میکنم کنار کتابهای کتابخونم،نوشتهها و سازم.
من زیر سقف آسمون زندگی میکنم کنار کتابهای کتابخونم،نوشتهها و سازم.
میون بدو بدوهای زندگی مچ خودم رو گرفتم و به خودم قول دادم که از این به بعد هیچ کاری رو به زور به خودم تحمیل نکنم.به خودم آرامش و اطمینان بدم که قرار نیست کاری رو به اجبار انجام بده و هر کاری که از این به بعد انجام میده فقط برای این هست که خودش دوست داره و از انجام اون کار لذت میبره.همه چیز فقط برای این هست که سما آرامش بیشتری داشته باشه و به غایتش نزدیکتر بشه.
دوستت دارم سما.
پ.ن:به زودی بیشتر مینویسم.
پ.ن2:هنوز کسی اینجا رو میخونه؟
«بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهی کار خویش گیرم»
خیلی حرفها داشتم که بزنم.اما همش نوشتم و پاک کردم.آخر سر بسنده کردم به همین یک بیت از سعدی تا بعدن روزی که رمقی بود،بیام و بگم که بر من چه گذشت.
آهنگ را پخش کنید و بعد مرا بخوانید.
این آهنگ برای ماست.برای این هفتهای که گذشت و اتفاقی بعد از مدتها دیدمت.داستان من و تو هم داستان سر به مهر جالبی است.از آن داستانها که نمیدانم به کجا قرار است ختم شود.اما میدانم به همین سادگی هم منقضی نمیشود.
پسرک عزیزم.
یک روزی ازت مینویسم.یک روزی داستانت رو مینویسم و چاپش میکنم.یک روزی دینم رو نسبت بهت ادا میکنم.یک روزی به گوش دیگران هم میرسونم که چه داغی به دل همهی ما گذاشتی.تو زیباترین پسر بچهای بودی که میشناختم.
ازت مینویسم فرشتهی عزیزم،برای تو،زیباترین پسری که میشناختم.
زندگی این روزها روی روال افتاده.همه چیز خیلی بهتر پیش میره.از سرکارم خیلی راضی هستم.از چیزی که فکر می کردم اوضاع بهتره و بابتش خیلی خدا رو شکر می کنم.با رشته جدیدم دارم کنار میام و از استادهام راضی هستم به نظرم میتونم باهاشون تعامل بکنم چون از اساتید کارشناسیم خیلی اخلاق حرفه ای تری دارند.کلاس جدید موسیقیم رو دوست دارم.احساس میکنم وارد جریان درستی شدم و قراره برام اتفاقات خیلی خوبی بیفته.از کارهای روتینم به خاطر سرکار عقب افتادم اما امروز دوباره برنامه ریختم و قول دادم یک سری از کارهام رو تا آخر مهر ماه تیک بزنم.دوست دارم بیشتر به خودم برسم به خصوص به پوستم.پوستم خیلی به هم ریخته و فکر می کنم به خوابم بی ربط نباشه.برای همین میخوام تا آخر ماه مراقبت های پوستی بیشتری انجام بدم.دلم یک مسافرت یک روزه میخواد.برنامش رو برای این هفته داشتم اما به خاطر کارم،لغو شد.امیدوارم تا آخر این هفته برنامه جور بشه و بتونم برم چون بعد از این همه دوران پر فراز و فرودی که داشتم،دلم طبیعت می خواد.دوست دارم بیشتر بیام و بنویسم اما اخیرا کم حرف شدم و از این اتفاق خیلی هم ناراضی نیستم.
آماده برای سفر روحی.برای پرواز،برای اوج گرفتن،برای تلاش،برای«رسیدن».برای شکست خوردن و از نو بلند شدن و شروع کردن،برای پذیرفتن خلاهای روحی،برای زشتی ها و زیبایی های دنیوی.برای یکی شدن با خدا.