همون شبی که پست قبلی رو گذاشتم،بهم تلفن شد و خدا امیدم رو روشن کرد.ناامیدیم به امید تبدیل شد و چشمام خندید.حالم خوش شد.چشم و دلم روشن شد.اون شب وقت دکتر داشتم،با حقیقتی که همیشه کتمانش میکردم،رو به رو شدم.به خودم قول دادم که امسال به خودم کمک کنم تا حالم خوب بشه.به خودم قول دادم که دستهای خودم رو محکم بگیرم.من میتونم که امسال مشکلم رو حل کنم.دکتر بهم گفت پروسهی طولانی رو باید پشت سر بگذارم اما راستش میدونم که اگر تلاشم رو بیشتر کنم میتونم طول مدت رو به بهبودیم رو حتی کمتر هم بکنم.
نظرات (۴)
سارا زی زی گولو بلاسم
پنجشنبه ۲۳ فروردين ۰۳ , ۲۰:۴۲سلام سما خانم. خب بفرما این هم نور امید. تو میتونی دختر. انشالله با خبر های خوب تر بیای بنویسی. وای من بعد خوندن اون پست، خیلی نگران ت شدم. نمیدونم چه خبر ولی بهم مربوط نیست ولی واقعا از ته دلم خواستم خدا ناامیدت نکنه. بیشتر وقت ها واقعا بجز خدا کسی به دادمون نمیرسه. موفق باشی. سما خانم. امیدت رو از دست نده، همون طور که میدونی از خدا بخواه تا بهت بده. :*
سما نویس
۲۵ فروردين ۰۳، ۱۵:۲۴یاس ارغوانی🌱
جمعه ۲۴ فروردين ۰۳ , ۱۳:۳۴سلام.وقتی شروع به تلاش کنی دست خدا توان دو برابر بهت میده. انشاءالله که موفق میشی :*)
سما نویس
۲۵ فروردين ۰۳، ۱۵:۲۵محمود بنائی
يكشنبه ۲۶ فروردين ۰۳ , ۱۷:۱۹بالا و پایین زندگی مثل نوار قلب میمونه، خط صافش به درد نمیخوره، یک روز پایینیم یک روز اوج قله! هیچکدومش را هم نباید جدی گرفت.
سما نویس
۲۷ فروردين ۰۳، ۰۶:۳۹آرا مش
دوشنبه ۲۷ فروردين ۰۳ , ۱۰:۵۱توی اوج ناامیدی، روزنهای از نور رو میبینی
این یعنی همیشه یکی حواسش بهت هست
ولی ما بیشتر اوقات فراموش میکنیم...
❤️🍀
سما نویس
۲۷ فروردين ۰۳، ۱۴:۲۵