a 13:خستگی :: از بندگی زمانه آزاد تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
به زودی حالمان خوب می‌شود.


کاش هیچ وقت حسابداری رو انتخاب نمی‌کردم.

سما نویس ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۵:۵۶ ۵ ۷ ۲۲۲

نظرات (۵)

  • yekidie erf
    جمعه ۲۸ آذر ۹۹ , ۱۲:۳۶

    هیچوقت برای تغییر دیر نیست

    • author avatar
      سما نویس
      ۲۹ آذر ۹۹، ۱۳:۱۲
      کاش من جرئت تغییر داشتم.
  • yekidie erf
    جمعه ۲۸ آذر ۹۹ , ۱۵:۵۱

    با چیزی که ازش میترسی روبرو شو.
    با خودت بدترین اتفاقی که ممکنه بیوفته رو تجسم کن و فکر کن حالا توی اون موقعیتی چیکار میکنی؟
     آیا واقعا انقدر بد هم میشه ؟ یا فقط نگرانیه؟
    اصلا این اتفاق واقعا بده؟

    آخرش هم این سوال:
    زندگی یعنی چی و از زندگی چی میخوای؟

    • author avatar
      سما نویس
      ۲۸ آذر ۹۹، ۲۲:۲۸
      پاسخم به چیستی زندگی بسته به شرایطم در زمان پاسخ متفاوته.اگر باتوجه به شرایط حالم بخوام بگم،زندگی از دید من یعنی بتونی به ثباتی از خودت و جهانت برسی تا اتفاقات اطراف  و جهان بیرون از تو، کم‌تر بتونه تو رو تحت تاثیر خودش قرار بده.من الان دلم «آرامش»می‌خواد از زندگیم،من اگر آروم باشم،به خواسته‌هام خیلی راحت‌تر می‌رسم.
      /
      بدترین پیامد انتخاب حسابداری این بود که من احساس کنم یک احمقم./
      ا
  • Stella =]
    يكشنبه ۳۰ آذر ۹۹ , ۱۳:۲۶

    مگه بده ؟ :(

    • author avatar
      سما نویس
      ۳۰ آذر ۹۹، ۱۷:۰۵
      نه اصلاً اگر ذهن تحلیلی داشته باشید و قدرت درک بالایی داشته باشید،خیلی هم رشته‌ی خوبیه و می‌تونید توش خیلی موفق باشید.
  • علی
    پنجشنبه ۴ دی ۹۹ , ۱۲:۱۰

    علی(علی مصفا): چی شده کفشت ؟ / خانم دکتر(لیلا حاتمی): میخش زده بیرون، هر کفش دیگه بود تا حالا انداخته بودمش بیرون… این یکی رو دلم نمیاد. / علی: رهاش کن بره رئیس ! / خانم دکتر: یعنی چی؟ / علی: هیچی، یه رفیق داشتم همیشه هر وقت یه چیزی اذیتت میکرد میگفت رهاش کن بره… شرش کم میشه ! چرت میگفت البته … / خانم دکتر: مخصوصا در مورد میخ کفش، بدتره، میره تو پای آدم! / علی: از اینایی بود که تو زندان هیپنوتیزم و اینجور چیزا یاد گرفته بود ؛ یدفعه من و سیما رو برد کافه دنیس! / خانم دکتر: سیما کی بود ؟ / علی: سیما… یکی از بچه های دانشگاه. / خانم دکتر: دوستش داشتی؟ / علی: مثلا …. خیلی شبیه مینا بود… همون دخترداییم که از تاریکی می ترسید. / خانم دکتر: اون چی؟ اونم تورو دوست داشت؟ / علی: نمیدونم …من هیچوقت هیچی بهش نگفتم … من اینجوریم …همیشه هر وقت باید یک کاری بکنم یدفعه اصلا هیچ کاری نمیکنم…

     

    سلام و احترام

    لطفا فیلم "چیزهایی هست که نمی دانی" رو ببینید

    خیلی وقتا اون چیزایی رو که اذیتتون می کنه باید رها کنید...چرا واسه چیزی که دوست ندارید مخصوصا مباحث سنگین و پیچیده حسابداری وقت می ذارید؟! این همه رشته الان هم که الحمدلله همه بدون کنکور شدن. تازه خیلی از واحد هایی رو که توی حسابداری پاس کردید توی هر رشته ای برید ازتون قبول می کنن

     

    بین خودمون باشه من ارشد مهندسی عمران از دانشگاه امیرکبیر دارم ولی الان دارم خیاطی (طراحی دوخت) می خونم:)))

    تغییر خیلی لذت بخشه مثه یه ...

     

    • author avatar
      سما نویس
      ۴ دی ۹۹، ۱۲:۲۷

      اول بگم که فیلم«چیزهایی هست که نمی‌دانی»را دانلود کردم تا حتماً تماشا کنم.

      و بعد می‌خوام اعتراف کنم.اعتراف به اینکه من دانشگاهی دارم حسابداری می‌خونم که تمام بچگیم به رویاش گذشت.و الان برام سخته که رهاش کنم و برم.هرچند رشته‌ی مورد علاقم رو هم می‌تونم تو دانشگاه خودم بخونم.اما هیچ بازار کاری نداره و من نیاز دارم به اینکه کار کنم.یحتمل ارشد می‌رم و رشته‌ی مورد علاقم رو می‌خونم چون با لیسانس حسابداری میشه کار کرد و درآمد خوبی کسب کرد وهمینکه احساس می‌کنم شاید رد پای مهمی از من در رشته موردعلاقم به جا بمونه.می‌گم همش یک فکره:)

      +:من عاشق ادبیاتم.عاشق و الان از هر وقت اضافه‌ای استفاده می‌کنم تا از ادبیات بیشتر بدونم.

      +:آفرین به جسارتی که داشتید شما.واقعاً قابل تحسینه.آفرین به شما.

  • آقای آبی
    سه شنبه ۲۳ دی ۹۹ , ۲۱:۰۰

    زوده هنوز برای گفتن این جمله...

    منم خیلی این جمله رو میگفتم، مخصوصا ترم های اول ولی حسابداری هم یه جاهاییش خوبه مثل حسابداری مالی یا حسابرسی یا مدیریت مالی و اقتصاد که من عاشقم، هیچوقت فکر نمیکردم از مالی خو‌شم بیاد...شاید تو هم بعدا خوشت بیاد... هر چی که باشه، قراره یه حسابدار یا حسابرس بشی، پس بهتره تکلیفتو روشن کنی، تو قراره یه حسابدار با سواد باشی که میفهمه صورت های مالی رو، به استانداردها مسلطه و... کار بلده...پس باید براش تلاش کنی... فقط برای پاس کردن درس نخون...اینارو خودت میدونی و شاید من نفر صدمی باشم که بهت میگم... 

    بشین به این فکر کن که واقعا از رشتت چی میخوای و چرا میخوای  و قراره چطوری بدستش بیاری، البته اگه تا حالا این کار رو نکردی... 

    *از منبر پایین می آید *

     

     

    • author avatar
      سما نویس
      ۲۳ دی ۹۹، ۲۱:۳۳
      راستش فقط برای پاس کردن خوندم.تازه اگر بتونم این ترمو پاس کنم.میانه‌مون با یک استادیه که نگو براته.
      ولی می‌خوام ارشد بازرگانی بخونم.شایدم حسابرسی.نمیدونم.فکر به باسوادی تو این رشته رو موکول کردم به 1400.الان وقت،وقته برطرف کردن مشکلات روحمه:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

آماده برای سفر روحی.برای پرواز،برای اوج گرفتن،برای تلاش،برای«رسیدن».برای شکست خوردن و از نو بلند شدن و شروع کردن،برای پذیرفتن خلاهای روحی،برای زشتی ها و زیبایی های دنیوی.برای یکی شدن با خدا.