a 12:اما امیدواری هیچ گاه از جیب چپ پیراهنمان کم نشد. :: از بندگی زمانه آزاد تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
به زودی حالمان خوب می‌شود.


به خودم می‌گم غزاله‌ی واقعی که در درونت وجود داره،می‌خواد باهات همکاری کنه و یک هفته‌ای میشه که از لاک خودش بیرون اومده.غزاله‌ای که همیشه سردرگم بود و پراز آشوب اما این روزها با وجود تمامِ فشارهایی که تحمل می‌کنه،آروم‌تر و صبورتره.

خیلی خوشحالم که موفق شدم دست از مقایسه‌ی خودم با دیگران بردارم،خودم رو بپذیرم و به‌جای غصه خوردن درباره‌ی چیزهایی که دیگران دارند و من بی‌بهره ام،روی نقاط قوتم تمرکز کنم.

 

بابا داره همکاری می‌کنه و قرار بر اینه که دوباره کلاس ویولن ثبت‌نام کنم،این دفعه می‌خوام جدی و مصمم ادامه بدم و برای آخرین بار به خودم فرصت رشد و پیشرفت در ویولن رو میدم.این آخرین و البته مهم‌ترین تصمیم این روزهای منه.هیچ وقت انقدر برای شروع کاری مطمئن نبودم که الان هستم..می‌دونم تو این راه خدا مثل همیشه هست و غزاله‌ای که با پشتکار و تلاشش برای رسیدن من به خواسته‌هام کمک می‌کنه هم هست.این بار یک فرق با بارهای پیش داره:این بار من خیلی عاشقم.

.

خیلی سعی کردم خودم رو به آقای عرب‌مازار،استاد مهم ترین درس این ترمم ثابت کنم اما هیچ کدوم از تلاش‌های من رو ندید.داشتم ناامید می‌شدم که یک روز تو گروه پیام داد:«خانم سروانی من خیلی شرمنده‌ام،ما باید بیشتر برای حل تمارین از شما قدردانی می‌کردیم.»خیلی خوشحال شدم راستش.خیلی زیاد.برای بار هزارم بهم ثابت شد که خدا پشتیبان تمام تلاش‌‌هامونه.

هفته‌ی دیگه دو امتحان خیلی مهم و حیاتی دارم.خیلی مهمن این دوتا برام.برای همین آخرهفته باید سخت کار کنم،باید تمام تلاشم رو بکنم تا بتونم بخش قابل توجهی از نمره پایان ترم رو از طریق این امتحان کسب کنم تا برای دی‌ماه بار سبک‌تری به دوشم باشه.وقتی درس‌هایِ این ترم تموم شد و پاس شدم،باید مفصلاً درباره‌ی این ترم تحصیلی با مصائبی که از سرگذروندم،بنویسم.

پ.ن:دل ما همیشه شکسته‌است اما امیدواری هیچ‌گاه از جیب چپ پیراهنمان کم نشد.

                                                              «ناظم حکمت»

سما نویس ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۷:۳۰ ۳ ۴ ۲۰۲

نظرات (۳)

  • ع‍ی‍نک ...
    پنجشنبه ۲۷ آذر ۹۹ , ۰۱:۲۳

    سلام :)

     

    چه خوب که عاشق ویولنین :) و چه خوب تر که واسه رسیدن بهش می‌جنگین :)

    زندگی همینه دیگه نه؟ عاشق بودن و جنگیدن!

    یه جا از متن گفتین واسه رسیدن به خواسته هام تو این مسیر تلاش می‌کنم، به نظرم رسیدن و نرسیدن می‌تونه بی اهمیت باشه چون شما عاشق این راهین =)))

    به قول شاعر: گفتی خودت مسیری و رفتن رسیدن است!!

     

     

    جسارت نباشه:

    می‌تونم بپرسم ترم چندین؟

    • author avatar
      سما نویس
      ۲۷ آذر ۹۹، ۰۹:۵۱
      موافقم باهاتون.من خیلی وقته که به «رسیدن»فکر نمی‌کنم.فکر نمی‌کنم تا آروم بمونم.چون اگر «رسیدن»سهم من باشه،قطعاً اتفاق میفته.
      بنده ترم سوم هستم:)
  • Ghazal Ahs
    پنجشنبه ۲۷ آذر ۹۹ , ۱۲:۳۵

    داشتم می خوندم که چشمم خورد به ویولن ذوق کردم :)

    منم تقریبا هشت سال ویولن کار کردم ولی خب دوماه پیش مجبور شدم ولش کنم انقدر حجم درسا سنگین شده بود و خیلی حس بدیه. اما خوشحالم که مصمم میخوای شروعش کنی امیدوارم وسط راه مجبور نشی رهاش کنی و کلی باهاش قطعه هایی که دوست داریو بزنی:))

    • author avatar
      سما نویس
      ۲۷ آذر ۹۹، ۱۵:۳۲
      من هم مدت زیادی رو به خاطر درس و امتحان فرصت پیشرفت رو از خودم گرفتم.اما راستش این سری دیگه نمی‌خوام اجازه بدم این تجربه تکرار بشه.مرسی بابت آرزویِ قشنگت.امیدوارم تو هم زودتر به آغوش ویولنت برگردی که بهت خیلی نیاز داره.
  • آقای آبی
    چهارشنبه ۲۴ دی ۹۹ , ۱۶:۴۲

    ولی همین غزاله هم واقعی و دوست داشتنیه :)) 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

آماده برای سفر روحی.برای پرواز،برای اوج گرفتن،برای تلاش،برای«رسیدن».برای شکست خوردن و از نو بلند شدن و شروع کردن،برای پذیرفتن خلاهای روحی،برای زشتی ها و زیبایی های دنیوی.برای یکی شدن با خدا.