امروز دومین جلسهی آنلاین کلاس ویولنم بود.خیلی تلخه این آنلاین بودن کلاسها.اصلاً شور یادگیری رو از همهی ما گرفته.باید بیشتر از قبل تلاش کنی و در خیلی مواقع اگر صادق باشی و اهل تقلب نباشی،کمتر هم نتیجه میگیری.حالا فرض کن اگر به کلاست علاقهمند باشی و براش لحظه شماری کنی اما وقتی به لحظهی موعود برسی،کرونا بزنه زیر کاسه و کوزه همه چیز و انگیزت رو بگیره.انگیزه داشتن و ادامه دادن تو این روزها خیلی کار سختیه این روزها.حقیقتاً هنر میخواد و کسی که میتونه کنار بیاد از نظر من یک هنرمنده.
امروز دومین جلسهی کلاس ویولن بود که به صورت آفلاین برگزار میشد.من فایل صوتیم رو برای استاد میفرستادم و بعد نظرشون رو میگفتند.خب این وسط خیلی چیزها نادیده گرفته میشه.مثلاً اینکه تو حالات چهرهی استاد وقتی داری ساز میزنی رو از دست میدی و متوجه نمیشی که دقیقاً در چه سطحی نوازندگی کردی.وقتی تشویقت میکنه نمیتونی اونقدر که باید شوق داشته باشی و ازش ممنون باشی یا مثلاً زمانی که بهت تذکر میده دقیق نمیدونی چه قدر خراب کردی چون متاسفانه بازهم لحن صداش رو به خوبی دیدار حضوری درک نمیکنی.خلاصه مصائبش یکی دو تا نیست و سر دراز داره.
روایت من از این دو جلسه خیلی جالب بود.صبح امروز که بلند شدم تا زودتر فایلهای کلاسیم رو برای استاد ارسال کنم،متوجه شدم دیشب وقتی خواب و بیدار بودم،تمام فایل ها رو پاک کردم.دیشب با دستای خودم چهل و پنج فایلی که از بهمن براش وقت گذاشته بودم و ضبط کرده بودم رو پاک کرده بودم..انگار یک سطل آب یخ روم ریخته باشن.اصلاً حالم خراب شد.میون اون همه فایل،اول از همه فایلهای مربوط به ویلونم پاک شده بود.خلاصه که خیلی تلاش کردم تا بتونم خودم رو کنترل کنم و از کوره در نرم.اولین کاری کردم به دوتا از دوستای خیلی نزدیکم پیام دادم.کسایی که همیشه کنارم بودن و همدلی کردن.امروز هم مثل همیشه بودن و باهام کلی صحبت کردم.انقدر کنارشون خندیدم که یادم رفت چه اتفاقی افتاده.کلی بهم دلگرمی دادن و دلم رو قرص کردن.به استاد عزیزم پیام دادم و در جریانش گذاشتم.باورم نمیشد از طرز برخوردش.فوقالعاده بود.اولین چیزی که بهم گفت این نبود که از این به بعد حواست رو جمع کن یا مثلاً چرا از گوشیت بکآپ نگرفتی و چیزهایی از این دست که استادای دانشگاه صدبرابر بدترش رو نثار دانشجوها میکنن.بهم گفت درس میگیریم از اینکه هیچ چیز پایدار نیست.گفت روزگار همینه.خیلی روزها از خواب بلند میشی و میبینی خیلی چیزها پاک شده.پس غم نخور.خیلی هم تلاش کرد به من کمک کنه تا کمتر ناراحتی کنم .مثلاً گفت فعلاً سرا اون چهلوپنج آهنگ نمیریم و برام یک نت دیگه ارسال کرد.بعد از یک ساعت که اون نت رو ضبط کردم و براش فرستادم،بهم گفت که بهم افتخار میکنه و مطمئنه اوضاع خیلی هم بهتر میشه..
حضور آدمها،بودنشون همین قدر میتونه دلگرمکننده باشه.خدایا شکرت به خاطر این بندههات.من امروز با کمک اون دو تا دوست عزیزم و استاد عزیزترم تونستم از غمم عبور کنم و بخندم.خندهی از سر همدلی و خوشحالی با اختلاف بهترین خندهایه که میتونه قاب چهرهی آدم بشه.
کاش خدا کمک کنه من هم بتونم آدم خوبی برای بندههاش باشم.
پ.ن:انشالله از هفته بعد محدودیت ها برداشته بشه و کلاس من هم حضوری برگزار بشه.