a 42:آخرین چهارشنبه‌ای که دوستش داشتم. :: از بندگی زمانه آزاد تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
به زودی حالمان خوب می‌شود.


من عادت دارم به ایجاد رابطه‌ی عاطفی بین خودم و معلم‌هایی که تا الان داشتم.یعنی اگر از معلمی خوشم بیاید،محال است که به روی خودم نیاورم و به او نگویم که دوستش دارم.امکان ندارد که نگویم عاشق سوادش،روش تدریسش،زندگی‌اش و در کل منش او هستم.حتماً به او از حسم می‌گویم یا با رفتارم او را در جریان می‌گذارم که هم حسی را یک طرفه با خودم به دوش نکشم و هم به آن معلم بگویم که راهش را درست رفته و تاثیری که باید روی دیگران ولو یک نفر می‌گذاشته را گذاشته است.

خلاصش آن که من خیلی از معلم‌های زندگیم را دوست داشته‌ام و با برخی از آن‌ها هنوز هم بعد از گذر سال‌ها در ارتباطم و به داشتن‌شان می‌بالم..

و اما ماجرا از آن جایی سخت می‌شود که متوجه میشوی باید از آن معلم جدا شوی و فاصله بگیری.نمی‌دانم شاید چون امر تحصیل و آموزش برایم خیلی مقدس است،اساتید را آنقدر مهم می‌شمارم اما برای من خیلی مهم هستند و تاثیرگزارترین انسان های زندگی‌ام از معلم‌هایم بوده‌اند و جدایی از هر کدام‌شان برایم دردناک‌ترین کاری بوده که انجام داده‌ام.خرداد سه سال پیش برای آخرین بار از اتاق تدریس یکی از معلم‌هایم بیرون آمدم و تا خانه گریه کردم.یک هفته در اتاقم بودم و مدام به خاطراتی که با او ساخته بودم فکر می‌کردم.(جریان جدایی‌ام از آن معلم بماند برای خودم.)

خرداد دو سال پیش هم که آخرین جلسه را با اساتید کنکورم داشتم،همین حال را تجربه کردم و تا ماه‌ها بعد از کنکور به آن‌ها فکر می‌کردم و خوب به یاد دارم که وقتی به سوال‌های ریاضی رسیدم که چه قدر شبیه همان‌هایی بود که آقای عین با ما تمرین کرده بود،گریه کردم و با اشک پاسخ‌نامه را پر می‌کردم طوری که مراقب فکر کرد من چیزی نمی‌دانم و او نمی‌دانست من از بلد بودنم اشک می‌ریزم.

.

.

پارسال که آخرین جلسه‌ی یکی از درس‌های دانشگاهم بود نیز همین حال را تجربه کردم و تا مدت‌ها بعد به آن استاد فکر می‌کردم و یقیین داشتم دیگر درسی با او ارائه نمی‌شود و تا مدت‌ها غصه می‌خوردم. هنوز هم گاهی یواشکی  غصه‌اش را می‌خورم.

.

امروز اما بدون آنکه خودم تصمیم بگیرم متوجه شدم باید با استاد فعلیم خداحافظی کنم.امروز با من حرف زد و به من گفت که درمورد من با مدیر آموزشگاه صحبت کرده.گفت که از من خیلی راضی‌ست و وقتی که با من کلاس دارد دلش نمی‌خواهد کلاس تمام شود و دوست دارد تا شب با من ساز بزند.به من امید داد و گفت که من خیلی انسان خوبی هستم و از من فوق‌العاده خوشش می‌آید.به من فهماند که من باید با استاد دیگری در همان آموزشگاه کلاس بردارم که سبک مورد علاقه‌ی من را کار می‌‌کند.گفت نگران نباشم و هر هفته پیگیرم است.مرا می‌بیند و لازم نیست دل‌تنگی کنم..بهم گفت که آینده‌ی من آنجاست  و بعداً هم می‌توانم پیش خودش بروم..

هم خوشحال بودم و هم ناراحت.خوشحال از اینکه راه جدیدی برایم باز شده و میتوانم در آنجا خوش بدرخشم و رویاهایم را دنبال کنم و ناراحت از آنکه دیگر نمی‌توانم با استاد فعلیم کلاس داشته باشم.اما می‌دانم که خیریتش در رفتن بود..لحظه‌ای که خواستیم از هم خداحافظی کنیم،استادم نگاهی به من کرد و گفت:«تو این مدت من هم از تو درس گرفتم و این رابطه یک طرفه نبود.تو انسان فوق‌العاده‌ای هستی و من تو را در چند سال آینده می‌بینم که بهترینِ سبک مورد علاقه‌ات هستی.امید داشته باش و از جوونیت استفاده کن.»

.

.

پ.ن:خدا برام تمام صحنه‌ها رو چید بدون اینکه آب تو دلم تکون بخوره.

پ.ن:

عارف که ز سر معرفت آگاه است
بی خود زخودست و با خدا همراه است

نفی خود و اثبات وجود حق کن
این معنی لا اله الا االله است

«ابوسعید ابوالخیر»

سما نویس ۱۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۱۸ ۱۱ ۱۵ ۱۷۹ آقای ب عزیزم

نظرات (۱۱)

  • جهانِ هیچ
    چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۰۰ , ۱۶:۲۷

    درک می کنم ولی نه به این غلظت :)

    ادامه دادن رابطه با معلم فقط اونجاش که معلم ریاضیم ازم میخواد بهش مورد معرفی کنم برای پسرش :)))

    • author avatar
      سما نویس
      ۱۵ ارديبهشت ۰۰، ۱۶:۳۲
      :)
      نه من سطح بهتری از رابطه رو دارم.این معلم ریاضی نوبر بود:)
  • بهی ستوده
    چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۰۰ , ۱۶:۳۵

    من همیشه حس خوب می گرفتم از دلتنگی دانش آموزام و دانشجو ها م

    با خیلی هاشون حتی ارتباط دارم و روز معلم همیشه پیام میدن

    اینکه هنوز فراموشم نکردن برام خیلی ارزش داره

    • author avatar
      سما نویس
      ۱۶ ارديبهشت ۰۰، ۰۹:۲۴
      عزیزم:)خب حتماً معلم تاثیرگزارشون بودی:)
  • _ Narges _
    چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۰۰ , ۱۶:۳۸

    سلام :)

    من کاملا درک میکنم چون معلم نقش مهمی داره توی زندگی بچه ها و من درسته که از دبستان تا راهنمایی ازشون دل خوشی ندارم ولی از دبیرستان بشدت خوشم میاد 

     

    • author avatar
      سما نویس
      ۱۶ ارديبهشت ۰۰، ۰۹:۲۴
      دقیقاً منم همینم.معلم‌عای دبیرستانم،خط فکریم رو ساختن و راضیم ازشون.
  • Fatemeh Karimi
    چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۰۰ , ۱۷:۰۵

    چه زیبا تمام شد :)

    • author avatar
      سما نویس
      ۱۶ ارديبهشت ۰۰، ۰۹:۲۳
      شیخ ما ابوسعید ابوالخیر:)
  • آقای آبی
    چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۰۰ , ۱۸:۵۲

    چه جالبه روابطتت با معلم هات صمیمانه و خاطره انگیز بوده...

    و بهتر از اون اینه که حس قشنگی که میگرفتی رو بهشون قشنگ تر برمیگردوندی :)) 

     

    • author avatar
      سما نویس
      ۱۶ ارديبهشت ۰۰، ۰۹:۲۳
      انقدر من از این روابط داشتم و دارم که ناظم دبیرستان می‌گفت تو آخر سر با یکی از معلم‌هات ازدواج می‌کنی:دی
      حقیقتاً دست خودم نیست.خیلی معلم‌هام رو دوست دارم البته نه همشون.
  • Mohsen Farajollahi シ
    چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۰۰ , ۲۱:۲۲

    منم همین حس رو داشتم با یکی از معلمای دوران ابتدایی... هنوزم دوستش دارم و خیلی شب ها شده بخاطرش واقعا ناراحت بودم و وابستگی خیلی شدیدی بهش داشتم در حدیکه وقتی چند روز پیش بهش زنگ زده بودم صدام میلرزید و نمیتونستم خودم رو کنترل کنم. رابطه معلم شاگردی یک رابطه بخصوص هستش من دلتنگ تک تک معلم‌ها میشم. ولی خب زات زندگی اینطوریه که باید گذشته رو بزاری و جلو بری و متاسفانه این آدمای باارزش هم جزوشون میشن... حتی ممکنه معلم یا استادی که یک زمانی برات واقعا یک دنیا ارزش داشت دیگه بهت حتی توجهی نکنه و باهات غریبه باشه و اینم باز قابل درکه چون دارن به صد ها آدم دیگه مثل ما درس میدن... البته برای من کم پیش اومده که اصلا هیچی از من به یاد نداشته باشن :)

    اینکه از دوری ناراحت میشین نشون میده آدم خوبی هستین. یعنی واقعا شخص رو بخاطر کارهایی که بهتون کرده دوست داشتین و صرفا به چشم ابزاری برای رسیدن به هدف نگاه نمیکردین. احتمالا یک نوع حس مدیون بودن رو هم داشته باشین و این واقعا خوبه... اما نباید اجازه بدین این احساسات زیاد به زندگیتون لطمه بزنن. منم کاملا تمام چیز هایی رو که گفتین تا حدودی تجربه کردم و درکتون میکنم.

    • author avatar
      سما نویس
      ۱۶ ارديبهشت ۰۰، ۰۹:۲۱
      بلی.منم تا دلتون بخواد از این موارد داشتم.
      و بلی من خیلی احساسی هستم طوری که خیلی مواقع به خودم خیلی آسیب می‌زنم.باید منطقم رو بیشتر کنم و از وابستگیم به آدمها کم کنم وگرنه نمی‌تونم تو جامعه فعالیت کنم و به زندگی عادیم ادامه بدم.
  • محسن رحمانی
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۰۰ , ۰۰:۰۰

    سلام 

    بعضی از اساتید اینقدر خوب هسند واینقدر قشنگ درس میدن که آخر سال تحصیلی آدم دلش نمیخواد کلاسشون تعطیل بشه وهر وقت یادش میفته همه خاطرات تدریسش زنده میشه.

     

    طاعات و عبادات قبول. التماس دعا.

    • author avatar
      سما نویس
      ۱۶ ارديبهشت ۰۰، ۰۹:۲۰
      سلام.بلی.دقیقاً/
      طاعات شما هم قبول.محتاجیم به دعا.
  • بهار زاد
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۰۰ , ۰۷:۴۸

    دوران دبیرستان یه دوست صمیمی داشتم که گاهی پیش میومد به دلایلی هرچند کوچیک و ساده، از کسی خوشش بیاد، و اینو به من میگفت. این اتفاق تقریبا همیشه تو مدرسه میفتاد؛ مثلا وقتی توی راهرو داشتیم راه میرفتیم یکی از دانش‌آموزا رو بهم نشون میداد و میگفت « بهش‌ حس خوبی دارم.»

    یه دفعه یکی از بچه‌هایی که یه سال از ما کوچیکتر بود، وقتی دوستم داشت بهم میگفت ازش خوشم میاد، حرفش رو شنیده‌بود و از اون به بعد با هم دوست شده‌بودن.

    • author avatar
      سما نویس
      ۱۶ ارديبهشت ۰۰، ۰۹:۱۹
      منم همین طوری بودم در قبال دوستام.همش بهشون مآدم‌های جذابم تو مدرسه رو می‌گفتم اما من هیچ وقت به آدم‌هایی که علاقه داشتم،نزدیک نمی‌شدم.
  • فآطم ..
    پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۰۰ , ۰۷:۵۳

    چقدر بند اول این پست مَنه :)))

  • soofi ae
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۰۰ , ۰۰:۴۱

    یه لحظه ناراحت شدم که هیییچ معلمی انقدر برام تاثیرگذار نبود متاسفانه!

    معلما نقش مهمی دارن دست کمی از پدرومادر ندارن چون به ماجهت میدن وباعث رشدمون میشن!

    من بارها شده که شعرم یادست نوشتم رو بردم مثلاپیش معلمی به امیدتشویق وهیچی نگرفتم!

    یعنی آدم های تاثیرگذاری نبودن یا(تو سرنوشت من‌قرار نبوده اون معلما تاثیرگذارباشن)

    وخب هیچ معلمی نتونست انقدر روی من تاثیربزاره وچقدر حیف

    چقدر خوش به‌حالت:)))

    • author avatar
      سما نویس
      ۱۷ ارديبهشت ۰۰، ۰۰:۵۷
      خب شاید اون آدم تاثیرگزار تو هنوز تو مسیرت قرار نگرفته و شاید اصلاً معلم نیست و در قالب یک نقش دیگه خودش رو نشون میده.
      ..
      ..
      ..
      آره سوفی.خوش به حال من.اما اکثر اوقات انقدر جدایی بین من با معلمینم زود اتفاق افتاده که من اصلاً نفهمیدم چی شده و تو بعضی مواقع مثل همین ویولنم دست خودم نبوده و این ناراحت کنندست.
      دنیا جایی برای آدمای وابسته و احساسی نداره متاسفانه.
  • soofi ae
    جمعه ۱۷ ارديبهشت ۰۰ , ۰۷:۱۷

    دقیقا به همین فکرکردم چون تونقش های دیگه بودن که تاثیرگذارباشن..

    ..

    آخ آخ دقیقا.دنیاکاری میکنه ک مثل سنگ بشیم کم کم:)واین اصلا جالب نیست..

    • author avatar
      سما نویس
      ۱۷ ارديبهشت ۰۰، ۰۸:۲۹
      متاسفانه:(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

آماده برای سفر روحی.برای پرواز،برای اوج گرفتن،برای تلاش،برای«رسیدن».برای شکست خوردن و از نو بلند شدن و شروع کردن،برای پذیرفتن خلاهای روحی،برای زشتی ها و زیبایی های دنیوی.برای یکی شدن با خدا.