a 35:نشانه‌های ضعیفی که گاهی جان می‌گیرند. :: از بندگی زمانه آزاد تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
به زودی حالمان خوب می‌شود.


نمی‌دانم تا حالا برای‌تان پیش آمده که یک روز در خیابانی قدم بزنید و با دیدن یک نشانه‌ی خیلی ضعیف یاد کسی بیفتید که قبلاً او را خیلی دوست داشته‌اید و در ذهن‌تان با او بسیار زندگی کرده‌اید حتی اگر یک بار هم با او در آن خیابان قدم نزده باشید یااصلاً با او در هیچ خیابانی قدم نزده باشید؟برای‌تان پیش آمده که آهنگی را بشنوید و فرض کنید که شاعر آن خود شما هستید و با تمام وجودتان آن شعر را در خیال تقدیم به محبوب‌تان کنید؟یا مثلاً تا حالا شاهد معاشرت دو فردی که با هم رابطه‌ی عاشقانه دارند،بوده‌اید و متوجه واکنش قلب‌تان شده‌اید که انگار به یک باره می‌لغزد و چیزی در شما تکان می‌خورد؟اصلاً تا به حال روابط احساسی شما را تکان داده است؟

.

من نمی‌دانم شما اصلاً به عشق اعتقاد دارید یا خیر.به روابط ذهنی که دو فرد که عاشق هم هستند حتی اگر کسی از حس دیگری خبر نداشته باشد اعتقاد دارید یا نه.من خودم را ناچار می‌کنم که اعتقاد داشته باشم وگرنه چیزی مرا قانع نمی‌کند.می‌دانید از چه حرف می‌زنم؟از شب‌هایی که بدون دلیل خواب‌تان نمی‌برد و تا صبح به کسی فکر می‌کنید که خیلی وقت است به او حسی نداشته‌اید.شب‌هایی که صبح شدن‌شان با کرام الکاتبین است.من از همان جنس شب‌هایی صحبت می‌کنم که در گذشته غلط می‌خورید و دنبال نشانه‌هایی از محبوب‌تان می‌گردید و با یافتن هر کدام رنگ چهره‌تان عوض می‌شود.مثلاً شده است توت فرنگی،میوه‌ی مورد علاقه او،را بخورید و بعد از سال‌ها جدایی هر بار با خوردن توت فرنگی یاد او بیفتید.این اتفاق درمورد شنیدن آهنگ‌ها،خوندن کتاب‌ از نویسنده‌ی مورد علاق‌ی فرذ هم می‌تواند بیفتد.طوری که مثلاً هربار که داستایوسکی می‌خوانید خودتان را جای آن عزیز بگذارید و از دریچه‌ی نگاه او بخوانید و با خودتان فکر کنید اگر او بود چگونه می‌خواند و تصور می‌کرد.یا هنگامی که در ترافیک چهارراه،توقف کرده‌اید و از ماشین کناری صدایِ شجریان، قطعه‌ی در این سرای بی کسی،بیاید و متوجه سبز شدن چراغ نشوید. من حس می‌‌کنم تمامی این شب‌ها و نشانه‌ها نمی‌توانند فقط برای یکی از طرفین رخ دهند و شاید در گوشه‌ای از ذهن طرف مقابل در همان لحظه‌ی خاص،جوانه‌ای زده باشد.کاش اشتباه نکنم و واقعاً هم همین طور باشد.

.

می‌خواهم اعتراف کنم که امشب و شب قبل مدام به کسی فکر می‌کردم که خیلی وقت است فراموشش کردم.اما نشانه‌ها سر راهم قرار گرفتند و دلم خواست گمان کنم او هم به من برای لحظه‌ای فکر کرده.راستش خیلی دلم برایش تنگ شده و مدت‌هاست از او بی‌خبرم.هیچ.دلم می‌خواست به من پیام می‌داد چون پیام دادن از طرف من اصلاً به صلاحم نیست.راستش دلم لرزید امروز.مطمئنم که فردا از خواب که بلند شوم خیلی چیزها را از یاد برده‌ام اما صبح شدن هم خودش دردسریست..باید یاد بگیرم از جایی به بعد نشانه‌ها را به عنوان محبل گذر ببینم.باید یاد بگیرم یک آدم را با تمام نشانه‌هایش فراموش کنم اما خب قبول کنید که خیلی سخت است.فراموشکردن خود آن آدم به اندازه‌ی کافی جان‌کاه است چه برسد فراموشی خودش و تمام متعلقاتش.راستش من ایمان دارم که هرچه قدر تلاش کنیم تا کسی را فراموش کنیم،نمی‌توانیم یاد او را در ذهن‌مان از بین ببریم.یاد انسان‌ها تا همیشه در ذهن‌مان باقی می‌مانند و اگر خیلی دوست‌شان داشته باشیم و اثرشان پررنگ باشد،بخشی از وجود ما می‌شوند و آن وقت که چیزی از آن ما می‌شود،سخت کنده می‌شود.

.

پ.ن:پراکنده گویی‌هایم را ببخشید.

پ.ن:به سمت بیست‌و هفت ستاره روشن می‌روم و تمام‌شان را می‌خوانم.

پ.ن:با من بشنوید:

 

پ.ن:ماه امشب کامله.باهاش دردِ دل کنید.

سما نویس ۰۹ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۰۷ ۱۲ ۱۳ ۲۷۸

نظرات (۱۲)

  • ماهور :)
    دوشنبه ۹ فروردين ۰۰ , ۰۰:۱۰

    چقدر  آهنگِ قشنگی بود *_* 

  • lady unicorn
    دوشنبه ۹ فروردين ۰۰ , ۱۲:۱۱

    سخن که از دل برآید بر دل نشیند...

    و آره. واقعا درسته. 

  • یک غریبه
    دوشنبه ۹ فروردين ۰۰ , ۱۳:۲۴

    یاد گرفتم خیلی سریع این شب‌هارو عبور کنم..

    اونقدر که ازشون گرد و غباری هم نمونه!

    • author avatar
      سما نویس
      ۹ فروردين ۰۰، ۱۵:۳۲
      آفرین.این یکی از هنرهای اصلی زندگیه.چون گذشتن که می‌گذره.مهم اینه چه طوری بگذره.
  • -Narges -
    دوشنبه ۹ فروردين ۰۰ , ۱۴:۰۵

    عشق که نمیشه گفت ولی مثلا دوستی که خیلی وقته ندیدمش همین حس رو داشتم :)

    و چقدر خوب نوشتی 🌹😊

    عیدتم مبارک باشه💚

    • author avatar
      سما نویس
      ۹ فروردين ۰۰، ۱۵:۳۱
      عید تو هم مبارک عزیز.
      و ممنونم از نظرت:)))
  • محمد *
    دوشنبه ۹ فروردين ۰۰ , ۱۴:۳۴

    درباره این متنی که نوشتی فقط یه مصرع از سعدی مینویسم:

    ... که هرچ از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل

  • عین صاد
    دوشنبه ۹ فروردين ۰۰ , ۱۸:۰۳

    خیلییی خوب بود.

    من همه این احساسات رو نسبت به کسی که حتی وحود نداره هم داشته ام :/

    یه جورایی انگار اون حس دلتنگی برای نبود فرد خاص نیستش بلکه برای خود اون لحظه ات هستش

    • author avatar
      سما نویس
      ۹ فروردين ۰۰، ۲۱:۱۳
      خیلی ممنونم.
      دقیقا منم همین طور.منم با شخصیت خیالی ذهنم این حالت رو خیلی داشتم.دقیقاً همینه
  • محسن رحمانی
    دوشنبه ۹ فروردين ۰۰ , ۲۰:۳۳

    سلام 

     

    نیمه شعبان مبارک. 

    • author avatar
      سما نویس
      ۹ فروردين ۰۰، ۲۱:۱۴
      سلام ممنونم.و هم‌چنین.عید شما هم مبارک.
  • آقای آبی
    دوشنبه ۹ فروردين ۰۰ , ۲۲:۳۵

    اهوم...

    این‌ شعر رو خیلی دوست دارم...

    نمیدونستم آهنگش هست... 

    ، با عین صاد موافقم  حتی میتونه شخص خیالی باشه، یا حتی شخص واقعی باشه ولی اون رفتارهای اون که تو ذهنمونه خیالی باشه...

    به قول مجتبی شکوری عشق اون میانه راه اتفاق میفته... اون اولیه صرفا یه تخیل از اون ادامست...

    و اینکه چقدر خوب میتونه باشه وقتی به کسی فکر می کنی اونم بهت فکر کنه...امیدوارم واقعا اینطور باشه...گرچه متأسفانه بهش باور ندارم... 

    • author avatar
      سما نویس
      ۱۰ فروردين ۰۰، ۱۱:۱۴
      خب سبب خیر شدم:D
      منم باهاش موافقم.با مجتبی شکوری هم موافقم.
      ببین نه صد درصد مواقع اما تجربه بهم ثابت کرده که شصت درصد مواقع همین طوره.
  • فآطم ..
    دوشنبه ۱۶ فروردين ۰۰ , ۱۸:۲۲

    برای من یه گوشه از شهرمونه :) که منو یاد کسی میندازه

    • author avatar
      سما نویس
      ۱۶ فروردين ۰۰، ۲۲:۱۶
      :)منم اسم یک شهر که میاد،دلم میلرزه.
  • Mohsen Farajollahi シ
    چهارشنبه ۱۸ فروردين ۰۰ , ۲۰:۳۶

    راستش همونطور که گفتین نمیشه آدما رو فراموش کرد. باید باهاشون کنار اومد، با حقایقی که هست... ولی خب معنیش این نمیشه که کلا زمین و زمان بهم خوردن و همه چیز تموم شدس :) همیشه باید به آینده امید داشت و دید خدا برای ما چه نقشه ای کشیده. خانواده همیشه واژه "قسمت" رو میگن با اینکه من اصلا بهش اعتقادی ندارم ولی یک جورایی ته دلم ایمان دارم اینم درسته. نشانه ها ممکنه تا زمانی خودشون رو زیاد نشون بدن ولی بعد مدتی کم رنگ تر میشن علی الخصوص اگر اتفاقی بیوفته که ببینین کلا اون خاطرات در مقابلش چیزی نبودن. نشانه ضعیفی هم نیست مطمئنا. نشانه حافظه خوب هستش :) خلاصه زیاد سخت نگیرین.

    • author avatar
      سما نویس
      ۱۹ فروردين ۰۰، ۰۰:۲۴
      بلی کاش تلاش هام نتیجه بده و کمتر به خودم سخت بگیرم.من به شدت به حکمت الهی اعتقاد دارم.این موضوع بارها بهم ثابت شده.
  • | فاخته |
    پنجشنبه ۲۶ فروردين ۰۰ , ۲۱:۵۳

    من بنده ی نشانه هام. و البته این به همان اندازه که لطیف است گاهی عمیقاً هولناک میشود! 

    • author avatar
      سما نویس
      ۲۶ فروردين ۰۰، ۲۲:۱۰
      دقیقاً منم.و با این هولناکی که گفتید خیلی موافقم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

آماده برای سفر روحی.برای پرواز،برای اوج گرفتن،برای تلاش،برای«رسیدن».برای شکست خوردن و از نو بلند شدن و شروع کردن،برای پذیرفتن خلاهای روحی،برای زشتی ها و زیبایی های دنیوی.برای یکی شدن با خدا.