a از بندگی زمانه آزاد تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
به زودی حالمان خوب می‌شود.


دیشب عجیب ترین حال رو پشت سر گذاشتم.از خواب بلند شدم و چندین صفحه نوشتم.خودم هم دقیق نمی‌دونم از چی نوشتم.حتی شک دارم این خودم بودم که می‌نوشت./خدایِ من خیلی عجیب بود.وقتی هم که بالاخره تونستم بخوابم،خوابش رو دیدم.خوابِ خیلی عجیبی بود.نمی‌دونم باید حالِ دیشب رو به خوابم ربط بدم یا نه.اصلاً پاک گیج شدم.ناتوانم در توصیف دقیقِ دیشب.انگار داشتم «عدم»رو لمس می‌کردم.انگار آدم آیندم رو داشتم می‌دیدم.آدمِ آینده‌ی من ترس منه.من دیشب ترسم رو زندگی کردم.شب هم که به خواب رفتم،کسی رو دیدم که خیلی وقت میشه بهش علاقه‌مندم..خواب،خوابِ عجیبی بود در حالی که به ظاهر همه چیز شبیه واقعیت بود اما الان که از خواب بلند شدم،حال خاصی دارم.انگار هر لحظه با من بوده.انگار دیشب اون هم حالِ عجیبی داشته.شاید حتی اون هم به من فکر می‌کرده:))


سما نویس ۹۹-۸-۱۲ ۰ ۲ ۹۹

سما نویس ۹۹-۸-۱۲ ۰ ۲ ۹۹


راست است که می‌گویند همیشه ذره ای از وجود معشوق در دل عاشق می‌ماند.این بهترین تعبیری‌ست که می‌شود انجام داد..تا مدتِ نا معلومی هر چیزِ کوچکی را نشانه‌ای از او تلقی می‌کنی..تمامِ قهوه‌ها،ادکلن‌ها،کتاب‌ها،خیابان‌ها،آهنگ‌ها  ردی از او را با خود به همراه دارند.انگار همیشه او پشت سرت است اما نمی‌بینی‌اش و دلت بهتر از هر کسی می‌داند که امیدی به برگشت نیست.

پ.ن1:خدایا دیگه خودت باید دست به کار شی و من و از فکر این بشر بیرون بیاری.قوه‌ی انسانی جواب‌گویِ میزان علاقه‌ی من نیست..

پ.ن2:چه چیزی دردناک تر از این که بفهمیم کسی که دوستش داریم کسی رو دوست داره که رفیق ماست؟آخه چرا؟

 


سما نویس ۹۹-۸-۱۰ ۰ ۲ ۱۳۵

سما نویس ۹۹-۸-۱۰ ۰ ۲ ۱۳۵


در استیصال کامل به سر می برم.پر از اضطراب.پر از حس ناکافی بودن.پرم از این سوال که:<<اگه نشه چی؟>>

این روزها بارها و بارها روی برگه مینویسم راه من برای زندگی چیه؟و هر بار برگه رو سفید رها می کنم.در جایی از فلسفه گیر کرده ام که راه فراری نیست.تنها کاری که به ذهنم میرسه حذف تک تک کارهای روزانم.می خوام بدونم از زندگی چی می خوام.تمرکزم رو صرف کارهای کم تری می کنم که می دونم تواناییش رو دارم.البت اگه حس ناکافی بودن مجال بده.من خیلی وقته که می نویسم از وقتی که الفبا رو شناختم،نوشتم و تا الان هم ادامه دادم.من می نویسم تا بین نوشته هام به شناختی از خودم برسم.مدل من برای خودشناسی همینه.من راه دیگه ای بلد نیستم.با من بشنو.من از خودم می گم تو هم برام از خودت بگو.تو چه طوری خودت رو میشناسی؟

 


سما نویس ۹۹-۸-۰۸ ۲ ۳ ۱۴۹

سما نویس ۹۹-۸-۰۸ ۲ ۳ ۱۴۹


۱ ۲ ۳ ... ۱۳ ۱۴ ۱۵

آماده برای سفر روحی.برای پرواز،برای اوج گرفتن،برای تلاش،برای«رسیدن».برای شکست خوردن و از نو بلند شدن و شروع کردن،برای پذیرفتن خلاهای روحی،برای زشتی ها و زیبایی های دنیوی.برای یکی شدن با خدا.