a 134:ناامیدی در می‌زند. :: از بندگی زمانه آزاد تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
به زودی حالمان خوب می‌شود.


دیشب با ناامیدی اومدم در خونت.خدایا من هیچ وقت این حجم از یأس رو تجربه نکرده بودم.با ناامیدی هر فراز رو خوندم.من می‌دونم که تو امید هر انسان ناامیدی هستی،من می‌دونم که تو پناه هر بی‌کسی هستی اما من خیلی بیشتر از همیشه بهت نیاز دارم.به یقین نرسیدم،تصمیمات اشتباه می‌گیرم،گیج می‌زنم،هیچ‌چیز نشد اونی که من می‌خواستم،ترس‌هام بیشتر شدن،حس می‌کنم رها شدم،یا راه رو گم کردم،از احساس مفید بودنی که همیشه در تلاش برای حفظش بودم خیلی دورم و نمی‌دونم برای کندن از این وضعیت باید چه کار کنم.همه‌ی کسایی که می‌شناختم،همه‌ی اون‌هایی که با من همدرد بودن،مشکل‌شون برطرف شد و فقط من موندم.من موندم و حس می‌کنم که دیگه امیدی نیست.دلم می‌خواد هر طور شده امید رو در اعماق وجودم هر طور شده حتی ذره‌ای حفظ کنم اما نمی‌تونم.ناتوانم.من خیلی تلاش کردم تا به اون موقعیت برسم،خیلی سعی کردم که بتونم به آرامش برسم اما حق من این نبود.حق من این نبود که از هشت ماه پیش دوباره وارد اون سیکل معیوب بشم و تلاش کنم تا چیزی رو به دست بیارم که از من گرفته بودن.همیشه سعی می‌کردم هر طور که شده بهانه‌ای پیدا کنم تا روحیم رو حفظ کنم و انگیزم رو در سطح متعادلی حفظ کنم اما،اما،اما واقعن ناامیدم.حس می‌کنم مثل سابق حتی بنده‌ی محبوب خدا نیستم.کسی نیستم که صدام به آسمون بره،من نمی‌دونم کجای کار رو اشتباه رفتم که کارم به اینجا کشید،کاش دلیل اشتباهم رو متوجه می‌شدم،کاش می‌دونستم و توبه می‌کردم،کاش می‌دونستم و خودم رو اصلاح می‌کردم،خدایا ازت می‌خوام هیچ بنده‌ایت رو نیازمند به بنده دیگرت نکنی،خیلی تلخه که یک بندت خودش رو نیازمند به مرحمت بنده‌ی دیگت بدونه،فقط هم مالی نیست همه جانبه می‌تونه باشه.خدایا این چند شب صدات زدم،باناامیدی صدات زدم،با صدایی که از ته چاه درمیومد صدات زدم،با قلب شکسته صدات زدم،با بی‌رمقی صدات زدم،با ترس صدات زدم،با دل لرزون صدات زدم،من فقط می‌خواستم که اسم تو رو صدا بزنم،نمی‌خواستم فکر کنم که تو رو گم کردم یا ندارم دستم رو محکم بگیر،بهم کمک کن،بهم توان بده،توان ادامه دادن،خدایا من خیلی ناتوان شدم.تو راه درست رو سر راهم قرار بده،دستم رو بگیر و بهم قدرت جا به جایی بده.اگر قرار نیست اوضاع بر وفق مراد من پیش بره،اگر اون چیزی که من می‌خوام و گیر یک بنده‌ی دیگت هست که فقط به خودت واگذارش می‌کنم،قرار نیست اتفاق بیفته پس ازت عاجزانه می‌خوام که بهم قدرت و شجاعت تغییر بدی،بهم کمک کنی که مسیرم رو لااقل عوض کنم،بتونم جای بهتری برم و از عملکردم در طول روز راضی باشم.خدایا بهم کمک کن.خیلی مستأصلم،پریشون حال.امروز وقت دکتر دارم.انشالله که مسیر خوبی باشه و همه چیز به نفع من پیش بره.خدایا خودت بهم کمک کن.امیدوارم به حق بنده‌های خوبت من حاجتم رو بگیرم.ناامیدی بدترین چیز موجود در دنیاست.خدایا،امید ناامید شده‌ام رو خودت روشن کن و بهم قوت بده.چراغ راهم باش خدا.دستم رو بگیر.بنده‌های خوبت رو سر راهم قرار بده،بهم شجاعت تغییر بده،مسیر درست رو نشونم بده و از همه مهم‌تر من رو از نیازمندی به یکی از بنده‌های ناصالحت که هیچ کس از دستش در امان نیست،نجات بده.

سما نویس ۱۵ فروردين ۰۳ ، ۱۲:۴۶ ۰ ۵ ۸۹

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

آماده برای سفر روحی.برای پرواز،برای اوج گرفتن،برای تلاش،برای«رسیدن».برای شکست خوردن و از نو بلند شدن و شروع کردن،برای پذیرفتن خلاهای روحی،برای زشتی ها و زیبایی های دنیوی.برای یکی شدن با خدا.