دیروز به این فکر میکردم که من واقعاً از خودم راضیم یا نه؟بعضی اوقات بینهایت از عملکرد خودم راضی هستم و بعضی وقتها هم بیزارم از خودم.شاید طبیعی به نظر برسه اما نه این طور نیست.من واقعاً این سوال رو از خودم هر روز میپرسم که من چه قدر از خودم راضیم؟من اصلاً نسبت به سن و سالم آدم موفقی هستم یا نه؟من چند درصد راه رو درست رفتم و چند درست راه رو بیراهه رفتم؟من چه قدر انسان خوبیام؟چه قدر به چیزهایی که باور دارم عمل میکنم؟من از بیرون از نظر آدمها به خصوص اونهایی که برام مهمن چه طوری به نظر میرسم؟من دارم از روزهام استفاده میکنم یا دارم به بطالت میگذرونم؟
این سوالها هر روز تو ذهن من نقش میبندن و پررنگ ترینشون هم اینه که بالاخره من میتونم تو عرصه موسیقی پیشرفت کنم یا نه؟از روند پیشرفتم راضی نیستم البته به خودم هم حق میدم که حجم زیاد و طاقتفرسای درسی نگذاره اون طور که میخوام به تمرینهام برسم اما خب نمیتونم کتمان کنم که از خودم راضی نیستم.به این فکر میکنم که آقای «ب»بهم اطمینان داد که من میتونم و باید وارد این مسیر بشم پس باید ادامه بدم و از چیزی نترسم اما یک صدایی تو گوشم میگه:«آخرش که چی؟نکنه تهش اونی که میخوای نشه؟»و من هر روز تلاش میکنم اون صدا رو نشنوم.برنامم رو عوض کردم و سعی کردم شیوه تمرینم رو عوض کنم.از خدا عاجزانه خواهشمندم راه خیری رو در این مسیر به روی من باز کنه.
خودت میدونی چه قدر برام مهمه.خودت میدونی هم دوستش دارم هم ازش میترسم.گفته بودم از مسیر موسیقی میترسم اما تو دری رو به روم باز کن تا بتونم با این ترسم مقابله کنم.تو راه رو باز کن.بالاخره این همه تلاش ارزش یک در خیر رو که داره.بهم کمک کن.من کی رو دارم به جز تو؟
-
هر شب که میگذره به خودم میگم امروز هم گذشت.فردا رو جدیتر میگیرم.میخوام به روی خودم نیارم که سردردهام برگشتن،میخوام به روی خودم نیارم که فشار خونم دوباره پایینه و کسالت دارم.میخوام به روی خودم نیارم که اضطراب دارم،میخوام به روی خودم نیارم که از لحاظ روحی ضعیف شدم.میخوام به روی خودم نیارم که امروز بعد از مدتها زانوهام تحمل وزنم رو نداشت و اذیت بودم.
اما امروز هم رویاهام رو مرور کردم،ترسام رو هم.به خودم دوباره قول دادم.قول دادم که میسازم.اما واقعیت اینه که خیلی خستهام.خیلی زیاد.دیروز،یکشنبه،حالم به حد اضطرار رسیده بود که اگر کلاس آقای «ح»نبود،معلوم نبود پایان روزم چه شکلی بود.اما ب هر طریقی که بود،ختم به خیر شد.اما این روزها که میگذرن،هر روزشون عمر ماست که داره کم میشه و کاش قشنگتر بگذرن.
پ.ن:قول میدم در آینده بهتر بنویسم یعنی درستتر بنویسم.ممنونم که من رو میخونید!