تمام امشب را به تو فکر میکردم.هر بار که به تو فکر میکنم،قسمتی از وجودم خالی میشود..نمیدانم این حس دقیقاً اسمش چیست یا از کجا میآید.. هر چه که هست با هر بار آمدنش قسمتی از وجود مرا هم با خودش میبرد..مرا در خودم حل میکند و یک گوشه در خیالم جا میگیرد و بزرگ میشود.آنقدر بزرگ میشود که به جنگ با من میآید و مرا از پا میاندازد.مثل الان.مثل امشب.مثل سه شنبه شب که چایکوفسکی در ماشین پخش شد و من یاد تو افتادم.آنقدر هم به تو فکر کردم تا خوابم برد.
سختترین کار دنیا فراموش کردن توست.کاری که من این روزها سخت مشغول تمرینش هستم.من تو را فراموش میکنم،برای خودم.برایِ خودم که نیاز به فراموشی دارد.برای تو که.....
پ.ن:من به خودم قول دادم که از این روزها عبور کنم به سلامت هم عبور کنم و تعهد به این قول هر روز سختتر از روز قبل میشود و تلاش من هم بیشتر.
با من خوابم یا بیدارم را گوش کنید.
نظرات (۳)
Mani army
جمعه ۱۲ شهریور ۰۰ , ۰۰:۱۴نمد واقعا چی بگم
فقط میتونم بگم خیلی غمگین و سخته ...
سما نویس
۱۲ شهریور ۰۰، ۱۶:۵۵Kimix ngh_
جمعه ۱۲ شهریور ۰۰ , ۰۱:۲۴خیلی سخته خیلی غمگینه
اما بخاطره خودتمکه شده سعی کن رها کنی فکرشو
و اینکه مطمئن باش آدم موندی میمونه ولی رفتنیو هرکاری کنی میره🥺
سما نویس
۱۲ شهریور ۰۰، ۱۶:۵۵یاس ارغوانی🌱
جمعه ۱۲ شهریور ۰۰ , ۱۲:۵۱امیدوارم بتونی :))
راستی قالب بهم ریخته نمیدونم شاید برای من اینطوری نشون میده :)
سما نویس
۱۲ شهریور ۰۰، ۱۶:۵۴