این روزها در حال کمک کردن به خودم هستم..تمام تلاشم رو دارم میکنم تا بتونم خودم رو به خودم برگردونم...ویولونم جای خیلی سختی رسیده.الان یک هفتست که دارم شب و روز تمرین میکنم و تونستم فقط سه خط و نیم از شش صفحهای که باید یاد بگیرم رو درآرم تازه اون هم خیلی به دلم نَشِسته.استادم میگه طبیعیه و نباید خودم رو اذیت کنم اما من واقعاً دارم اذیت میشم چون خیلی سخته..خیلی زیاد.گردن درد گرفتم و راستش تمام تلاشم اینه که «ناامید»نشم..چون خیلیها به همین نقطه که میرسن،جا میزنن و نمیتونن ادامه بدن..اما من دوست ندارم جا بزنم برای همین هم خیلی تلاش میکنم اما خب سخت هم هست برام.اما یک سختی دلنشینی هم هست..خصوصاً که دوست ندارم استادم که از من خیلی تعریف میکنه رو ناامید کنم.
.
دو هفتهی سختی رو گذروندم.خیلی سخت بود..احساسات مختلف رو تجربه کردم.سعی کردم هر اتفاقی که افتاده رو فراموش کنم و درکمال خوشبختی خیلی هم موفق بودم..نمازهام رو اول وقت خوندم و نگم از معجزه همیشگی نماز صبح که عمیقاً از ته دلم احساس میکنم با خدا ملاقات میکنم..برنامه ریزی کردم و تا حد مطلوبی هم جلو رفتم..هر روز پیادهروی رفتم و شاهد افزایش نشاط روحیم بودم..خیلی بیشتر از قبل سعی کردم بخندم،آهنگهای شاد گوش کنم و به خودم اجازه ندم که برای «شاد بودن»خجالت بکشم..برای همین شادی رو تمرین کردم..دروغ نمیگم،این وسطها گریه هم میکردم که لازم بود..برای سبک شدن و رهایی لازم بود اما به خودم اجازه ندادم خیلی تو «غم و اندوه»بمونم...
.
برای ادامه مسیرم هم برنامه ریزی کردم،کارهای عقب موندم رو لیست کردم و برای تکتکشون ضربالاجل تعیین کردم تا سر وقت به همشون برسم..منتظرم که ترم تابستونیم تموم بشه،اوضاع کرونا هم بهتر بشه تا بتونم با مامان برم شمال و یک هفتهای رو با خیال راحت و آسوده استراحت کنم...راستی.با خودم هم قرار گذاشتم که به خودم بیاحترامی نکنم و حرفهای منفی کمتر بزنم،کاری که قبلتر خیلی انجام میدادم و الان دارم به حداقل میرسونمش..
.
خدایا شکرت که آرامش رو به قلبم هدیه کردی.تو روزهای سختی که داشتم،نذاشتی کم بیارم.خودت راه رو بهم نشون دادی..الحق که تو نوری..تو نور زندگی بندههاتی..خدایا!زندگی بدون تو چه قدر سخته..واقعاً اونهایی که به تو ایمان ندارن چه طوری زندگی میکنن؟؟خدایا شکرت.دلم میخواد بیام اون بالا بالا ها و سفت بغلت کنم..دوست دارم خدا.دوست دارم..
پ.ن:«افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد»
نظرات (۴)
soofi ae
يكشنبه ۱۰ مرداد ۰۰ , ۰۱:۵۶زندگی باهمین شلوغی ها وامیداش قشنگه دیگه:)
مشخصه سخت داری تلاش میکنی👏
سما نویس
۱۰ مرداد ۰۰، ۲۳:۲۷یاسمن گلی:)
يكشنبه ۱۰ مرداد ۰۰ , ۰۲:۵۱چقدر خوبه که زندگی با همه ی بالا پایینی هاش آخرش برات دلنشین تموم شه روزهات :)
منم این چند وقت اخیر خیلی تلاش کردم که زندگیم به حالت عادیش برگرده اما حالا با توجه به نزدیک شدن جواب های کنکور باز بهم ریختم :(
سما نویس
۱۰ مرداد ۰۰، ۲۳:۲۷بهار زاد
يكشنبه ۱۰ مرداد ۰۰ , ۰۸:۲۸برات آرزوی موفقیت میکنم سماجان :)
التماس دعای سر نماز صبح ؛)
سما نویس
۱۰ مرداد ۰۰، ۲۳:۲۸یاس ارغوانی
يكشنبه ۱۰ مرداد ۰۰ , ۲۱:۲۵خیلی خوشحالم داری خوب پیش میری سمای عزیز :))
منم باید سعی کنم برگردم به خودم و چقد سخته واقعا نه!؟
برنده ها همونایی هستن که درست همون لحظه که سربالایی داره به اوج میرسه خسته نمیشن و با تلاش مضاعف سریالایی رو رد میکنند تا میرسند به سرپایینی و د اخر موفقیت و پیروزی. یجورایی مثل لحظه گرگ و میشه :)
منم همچین یک سفر شمال میخوام برم دریا و فقط با موج ها حرف بزنم و اروم بگیرم.
😊👌♥️
سما نویس
۱۳ مرداد ۰۰، ۱۱:۳۵