دیشب رفتم جلوی آینه و به خودم سیلی زدم.طوری زدم که جای انگشتام تا ابد در حافظهی بلند مدتم باقی بمونه.به خودم چک زدم تا دست از سر روحِ خستم بردارم و ناتوانیهاش رو انقدر به روش نیارم،تا مدام بهش نگم که تو کافی نیستی.از تمام رفتار و کردارش ایراد نگیرم،برعکس گاهی تاییدش هم بکنم،در آغوشش بگیرم و بگم من تو رو همین جوری که هستی دوست دارم و میپذیرم.برای من فرقی نمیکنه تو چه موفقیتهایی به دست میاری یا چهقدر شکست میخوری؟برایِ من وجودت مهم و ارزشمنده،برای من همین که میدونم داری تلاش میکنی تا بهتر بشی مهمه.حالا اینکه واقعاً پیشرفت میکنی یا نه محل اعراب نیست.
.
.
.
دوستت دارم خودم و از تو برایِ لطمههای روحی که بهت وارد کردم،عذرخواهی میکنم.
نظرات (۰)