a بایگانی مهر ۱۴۰۳ :: از بندگی زمانه آزاد تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
به زودی حالمان خوب می‌شود.


۴ مطلب در مهر ۱۴۰۳ ثبت شده است

وقتی اسمت رو بالای صفحه‌‌ی گوشیم دیدم،وقتی دیدم نوشتی دلم برات تنگ شد سمای عزیزم،وقتی دیدم هنوز هم من رو به یاد داری،عمیقن احساس خوش‌بختی کردم.قبل از اینکه پیامت رو باز کنم و کامل بخونم که برام چی نوشتی،از شوق بود؟نمی‌دونم،از اینکه بعد از مدت‌ها یک احساس شیرین قدیمی رو تجربه می‌کردم؟نمی‌دونم اما به خودم اومدم و دیدم که بعد از مدت‌ها تونستم یک دل سیر گریه کنم.از اون جنس گریه‌هایی که بعدش احساس سبک‌بالی داری،احساس آرامش می‌کنی و با جهان در صلح میشی.

بلد نیستم این رابطه رو چه طوری حفظ کنم،غرور دارم؟قبول.اما واقعیت این هستش که من حفظ کردن روابطی که با طرف مقابل صمیمیت زیادی ندارم یا چیزی در رابطه وجود داره که احساس کنم اون نسبت به من در موقعیت بالاتری قرار داره،بلد نیستم.اما قدم‌های کوچکی برمی‌دارم که این رفاقت رو از دست ندم،چون می‌دونم که تو هم من رو رفیق خودت می‌دونی و هنوز هم دوستم داری.

کاش شرایطی فراهم بشه که تو چشمات نگاه کنم و بگم کاری که تو در خوب کردن حال من کردی،هیچ روان‌شناسی با هیچ روش درمانی در این فرصت کوتاه نمی‌تونست انجام بده و تا اینجای زندگی سما،تو بهترین آدمی هستی که ملاقاتش کرده،آقای «ب» عزیزم.

 


سما نویس ۰۳-۷-۲۹ ۳ ۴ ۹۳

سما نویس ۰۳-۷-۲۹ ۳ ۴ ۹۳


پیرو مطلب قبلی،باید بگم که نسبت به نوشتن حساس شدم.خیلی با خودم فکر کردم و به یاد آوردم زمانی که هنوز دغدغه کار نداشتم،سبک زندگی بهتری داشتم.بهتر نه به این معنا که الان سبک زندگی خوبی ندارم،بیشتر به این معنا که به سمایِ درونم نزدیکتر بودم و نزدیکی به اصل وجود به معنای حالِ بهتر هست.

من از یک چیزی خیلی میترسم و اون«سطحی شدن»هست.من از سطحی شدن واهمه دارم.از اینکه کم کم به خودم بیام و ببینم که دغدغه های زندگی بزرگسالی من رو تا مرز ابتذال کشیدند.این حرف هایی که اینجا میزنم،اگر جای دیگه ای عنوان کنم،هزار و یک جور دیگه ای معنا میشه.ممکنه آدمها فکر کنند من ادا درمیارم و دلسردتر میشم.اما اینجا میتونم با خیال راحت درباره این مسائل صحبت کنم چون می دونم آدم هایی خواننده های من هستند که  شبیه به من فکر میکنند.

فکر می کنید برای جلوگیری از سطحی شدن چه کارهایی میشه انجام داد؟من فکر میکنم موبایل،چرخ زدن های بیهوده در بستر فضای مجازی،توجه مستمر و تمرکز رو از ما میگیره و وقتی این موضوع ادامه دار میشه،کم کم قدرت تفکر هم ازمون گرفته میشه و به انحطاط خودمون نزدیک تر میشیم.ببین من میدونم که نمیشه به طور کامل جلوی این موضوع رو گرفت.یعنی نمیتونیم وارد غار خودمون بشیم و با زمانه ی خودمون پیش نریم.اصلاً یکی از ویژگی های انسان عاقل پیش روی با زمانه ی خودش هست.اما حالا چه طور میشه از این موضوع بهترین استفاده رو کرد؟

من واقعاً به تغییر این موضوع احتیاج دارم،از تغییر رادیکال این سبک زندگی که ما رو توی لوپ سطحی شدن میندازه احتیاج دارم.فکر میکنم به شدت احتیاج دارم زمان بندی مناسبی برای زندگیم انجام بدم،مشابه همون کاری که سال های دبستانم انجام میدادم و ازش خیلی هم خوب نتیجه می گرفتم.نوشتن شاید بتونه من رو نجات بده و البته درس خوندن،تحقیق کردن و کتاب خوندن.من با اینهاست که حالم خوب میشه و میتونم برگردم به رسالت وجودیم.بچه ها من احساس میکنم اگر این وضعیت ادامه پیدا کنه،خلاقیتی دیگه برای انسان باقی نمی مونه.از انسانی هم که قدرت خلاقیتش گرفته بشه،دیگه چیزی می مونه؟

پ.ن:دوستان رعایت نکردن نیم فاصله رو به من ببخشید با کیبورد جدیدی نوشتم،به زودی ویرایش میکنم.


سما نویس ۰۳-۷-۲۵ ۲ ۷ ۸۸

سما نویس ۰۳-۷-۲۵ ۲ ۷ ۸۸


سما فقط با نوشتن هست که احساس مفید بودن داره.هر موفقیتی هم که به دست بیاره براش با موفقیت نوشتاری برابری نمیکنه.انگار رسالتش در دنیا رو نوشتن بدونه اما زندگی ماشینی،تحصیلات تکمیلی،ساز زدن و سرکار بهش این اجازه رو نمیده.از این موضوع اصلا رضایت نداره و نمی‌دونه برای مدیریت زمانش باید چه کار کنه.سما به برنامه‌ریزی‌های عالیش معروفه اما الان چند وقتیه که انگار این قابلیت رو از دست داده.

الان اون جمله که میگه:<<آدمها به میزانی که از رسالت‌شون در این دنیا فاصله می‌گیرن،اندوهگین میشن.>>چه معنایی میده.از دور به نظر میاد که زندگی موفقی دارم،همین هم هست البته و خدا رو شکر اما چیزی که به من احساس رضایت عمیق میده،چیزی نیست جز نوشتن.

اینجا نوشتم که خودم رو متعهد بدونم به اینکه نوشتن رو دوباره از سر بگیرم و اینجا وضعیتم رو به روز رسانی کنم.


سما نویس ۰۳-۷-۲۲ ۲ ۴ ۷۲

سما نویس ۰۳-۷-۲۲ ۲ ۴ ۷۲


دلم برای نوشتن مدام تنگ شده.دلم برای نوشتن پشت کیبورد و گریه کردن تنگ شده.برای رویاهایی که قبلن در ذهن داشتم تنگ شده.خیلی وقت میشه که زندگی من توی کارکردن و تحصیل خلاصه شده و به هیچ چیز دیگه‌ای فکر نکردم.دلم می‌خواد بعد از این همه سال سختی که به خودم دادم و بی‌وقفه درس خوندم،الان به خودم بیشتر برسم،به زنانگیم.چیزی که احساس می‌کنم خیلی وقت میشه که از خودم گرفتمش و الان جای خالیش رو توی زندگیم با تمام وجودم حس می‌کنم.دوست دارم آرامش بیشتری رو به زندگی سما برگردونم.وقتی هم‌چنان با آقای «ب»همکار بودم،با تمام وجود آروم بودم.یادم رفته بود که استرس داشتن چه شکلیه.اوضاع خیلی بر وفق مراد بود اما از وقتی نیست،دارم جای خالیش رو تو زندگیم احساس می‌کنم و به این فکر می‌کنم که من خودم باید باعث آرامش شخصیم باشم که با رفت و آمد آدم‌ها از پا درنیام.هر چند در از دست دادن آقای«ب»خودم هم مقصرم و بعضی وقتها فکر میکنم که کاش دوباره سر و کلش پیدا بشه چون دلم برای زندگی‌ای وقتی هر روز اون رو می‌دیدم،تنگ شده.

برنامه خیلی شلوغی دارم اما تمام سعی‌م رو می‌کنم که بتونم نوشتن رو حتمن در برنامه داشته باشم و دوباره شروع کنم.هیچ چیز به اندازه «نوشتن»نمی‌تونه من رو از خودم راضی کنه.

زنده باد نوشتن.

.

 


سما نویس ۰۳-۷-۰۶ ۳ ۵ ۱۲۵

سما نویس ۰۳-۷-۰۶ ۳ ۵ ۱۲۵


آماده برای سفر روحی.برای پرواز،برای اوج گرفتن،برای تلاش،برای«رسیدن».برای شکست خوردن و از نو بلند شدن و شروع کردن،برای پذیرفتن خلاهای روحی،برای زشتی ها و زیبایی های دنیوی.برای یکی شدن با خدا.