دلم برای نوشتن مدام تنگ شده.دلم برای نوشتن پشت کیبورد و گریه کردن تنگ شده.برای رویاهایی که قبلن در ذهن داشتم تنگ شده.خیلی وقت میشه که زندگی من توی کارکردن و تحصیل خلاصه شده و به هیچ چیز دیگهای فکر نکردم.دلم میخواد بعد از این همه سال سختی که به خودم دادم و بیوقفه درس خوندم،الان به خودم بیشتر برسم،به زنانگیم.چیزی که احساس میکنم خیلی وقت میشه که از خودم گرفتمش و الان جای خالیش رو توی زندگیم با تمام وجودم حس میکنم.دوست دارم آرامش بیشتری رو به زندگی سما برگردونم.وقتی همچنان با آقای «ب»همکار بودم،با تمام وجود آروم بودم.یادم رفته بود که استرس داشتن چه شکلیه.اوضاع خیلی بر وفق مراد بود اما از وقتی نیست،دارم جای خالیش رو تو زندگیم احساس میکنم و به این فکر میکنم که من خودم باید باعث آرامش شخصیم باشم که با رفت و آمد آدمها از پا درنیام.هر چند در از دست دادن آقای«ب»خودم هم مقصرم و بعضی وقتها فکر میکنم که کاش دوباره سر و کلش پیدا بشه چون دلم برای زندگیای وقتی هر روز اون رو میدیدم،تنگ شده.
برنامه خیلی شلوغی دارم اما تمام سعیم رو میکنم که بتونم نوشتن رو حتمن در برنامه داشته باشم و دوباره شروع کنم.هیچ چیز به اندازه «نوشتن»نمیتونه من رو از خودم راضی کنه.
زنده باد نوشتن.
.
نظرات (۳)
مهران
جمعه ۶ مهر ۰۳ , ۱۷:۴۱سلام سمانویس
راستش واقعیت اینه اونی که طرح این دنیا رو ریخته، این رو هم نوشته که برای آرامش حضور یک نفر دیگه لازمه.
البته با کنترل کردن اوضاع و یه سری رفتارهای حساب شده شاید بشه حتی تنها هم یک زندگی نسبتاً آروم رو تجربه کرد اما اول و آخرش هیچ چیز جای اونی که باید باشه رو پر نمیکنه.
آرزوی روزهای بهتر
سما نویس
۷ مهر ۰۳، ۱۲:۳۳Masoumeh Tm
يكشنبه ۸ مهر ۰۳ , ۰۰:۰۷به نوشتن ادامه بده
نوشتن خیلی پناه خوبیه برای ما آدمای اصولاً تنها 😊
سما نویس
۱۸ مهر ۰۳، ۰۸:۵۷عارفه صاد
يكشنبه ۱۵ مهر ۰۳ , ۱۶:۳۸برات دعا میکنم قلبت اروم باشه
سما نویس
۱۸ مهر ۰۳، ۰۸:۵۷