دلم میخواد گریه کنم اما اشکم نمیاد.انگار اشکم خشک شده باشه.میترسم از اینکه آدم بدی شده باشم.همیشه از بچگی فکر میکردم کسایی که نمیتونن گریه کنند،بندهی خوب خدا نیستند.حالا خودم شدم همون بنده که نمیدونه چی کار کرده که اشکش خشک شده.
لازم نیست من چیزی بگم.خودت همه چیز رو میدونی.از توی چشمهام میخونی.نیاز به مشورت دارم.کسی باید کمکم کنه تا بتونم به خودم کمک کنم و به اوضاع مسلط باشم.خودت رو بهم نشون بده خدا.با من حرف بزن.
«گفتی که به دلشکستگان نزدیکیم
ما نیز دلی شکسته داریم ای دوست»
ابوالسعید ابوالخیر