من خیلی دعا کردم که بشه،خیلی راز و نیاز کردم،نذر کردم،به خاطرش تا مشهد رفتم و تو حرم یک روز کامل نشستم و شب برگشتم که فقط بهش بگم من میخوام بشه.از یک ماه میگذره که هر روز به خدا التماس میکنم که خدایا این سری بشه.روز و شبهای سختی هم گذروندم،از زندگی شخصی افتادم و خلاصه که هر چه توان داشتم رو برای خواستنش خرج کردم.دیشب اما واقعیت یک آن به خودم اومدم و دیدم که هر چیزی که برای من مقدر شده باشه به من میرسه،کیلومترها رو طی میکنه تا بیاد در خونه من و نصیبم بشه.فقط اگر خدا بخواد که مال من بشه.اما از آن روز که خدا نخواد،حالا من هر کاری هم که بکنم قسمتم نمیشه.برای همین دیگه تلاش اضافی نمیکنم،دیگه دوست ندارم حتی براش دعا کنم،همه چیز رو میسپارم دست خدا و میرم سراغ زندگیم.میرم سراغ زندگیم و منتظر میمونم تا ببینم خدا برای من چی مقدر کرده.
و السلام.
نظرات (۱)
نا رسته
يكشنبه ۱۹ آبان ۰۴ , ۱۱:۵۳چه حس رهایی نابی داشت این مطلب