a 122:بدون تو زندگی معنایی نداره. :: از بندگی زمانه آزاد تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
به زودی حالمان خوب می‌شود.


سه تا پست قبلیم نوشتم که کاش ببینمت.کاش اتفاقی ببینمت و ازت تشکر کنم.کاش بهت بگم چه قدر مردی.بهت بگم تو بهترین آدمی هستی که دیدم.گفتم دوست دارم بهت بگم من متوجه بزرگواری که در حقم کردی شدم اما به خاطر آدمهای بین‌مون نمی‌تونستم ازت تشکر کنم.از خدا خواستم بهم فرصتی بده تا بتونم ببینمت و حرف‌های دلم رو بهت بزنم.تا بالاخره این اتفاق افتاد.بعد از یک سال و خرده‌ای اتفاقی دیدمت و صدات کردم.باهات صحبت کردم و مثل سابق کنارت احساس راحتی کردم.خدا بهم قدرت داد تا بتونم حرف‌های دلم رو بهت بزنم.چشم‌هام رو بستم،دست‌هام رو مشت کردم و ازت با تمام وجودم تشکر کردم.همون چیزی که مدت‌ها بود آرزوش رو داشتم.تو هم مطابق انتظارم رفتار کردی.همون قدر با تواضع و فروتنی.این‌ها به یک طرف.کی دیدمت؟صبح روزی که شبش عازم مشهد بودم.مشهدی که مثل یک رویا بود.امام رضا طبیده بود من رو تا بهم بگه بشین کنار خودم و دونه دونه چیزهایی که خوشحالت می‌کنه رو تیک بزنیم..هر قدر که از این مشهد زیبام بگم کم گفتم.اسم دوستم برای صبحانه حضرتی دراومد اما اسم من نه.قلبم شکست.اما گفتم باهاش میرم تا دم مهمان‌سرا و نهایتن من رو راه نمیدن.رفتم اونجا و آقای مسن خادم گفت دخترم حلالم کن.نمی‌تونم راهت بدم.من رو ببخش.دوستم هم گفت من میرم و سریع بر می‌گردم.دوباره قلبم شکست و رفتم یک گوشه‌ای کز کردم.آقای جوون خادمی اونجا ایستاده بود.بهش گفتم داستان رو.چند لحظه مکث کرد.بعد بهم گفت کف دستم رو باز کنم.کف دستم رو باز کردم و یک ژتون گذاشت کف دستم.تا خود مهمان‌سرا دویدم و اشک ریختم.

سرکارم جایی که دوست داشتم،اوکی شد.الان دو هفته میشه که دارم میرم.بعد از سه ماه می‌تونم بگم راضی هستم یا نه.الان هیچ نظری ندارم اما حداقل می‌تونم بگم اونجا داره بهم خوش می‌گذره.محیط خشکی نداره و کسی عصا قورت نداده.هیچ چیزی صد در صد مطابق میلم نیست اما می‌دونم که باید تحمل کنم.یعنی باید دووم بیارم که بتونم تجربه کسب کنم.برای همین سعی می‌کنم با حرف آدمها به هم نریزم و روی خودم مسلط باشم.

رفتم امام رضا و دو روز تموم اشک ریختم.برای خودم،برای این یک ماه سختی که به معنای واقعی کلمه جون کندم و برای تمام اتفاقات تلخ اخیر.رو به روی ایوون طلا زیارت عاشورا خوندم تا سبک بشم.با خودم کلنجار رفتم تا آخرسر تو سجده‌ی آخر زیارت عاشورا،رو به روی ایوون طلا،به خدا گفتم،من بخشیدمش.تو هم ازش بگذر.براش آرزوی خوش‌بختی و سلامتی کردم.گفتم خدا تو خیلی این چند وقت من رو چرخوندی.انقدر چرخوندی تا بالاخره بنشینم سر جای درستم.جای درستم کجا بود؟همین جا که تو الان تعیین کردی.من می‌بخشم چون تو هم عیب بندت رو می‌بخشی.

جواب ارشد اومد.دانشگاه تهران-روزانه قبول شدم.خدایا شکرت.خدایا شکرت که از اون بالا تلاش‌هام رو می‌بینی و مزد دستم رو میدی.هر چه قدر شکرت کنم کم کردم.

بذار اتفاق بعدی رو بعدن برات بگم.

خدایا شکرت.هیچ زمانی تو زندگیم اندازه این یک ماه حضورت رو نفس به نفس حس نکرده بودم.دوستت دارم خدا.

 

سما نویس ۱۵ شهریور ۰۲ ، ۱۶:۱۶ ۱۱ ۱۱ ۱۵۹

نظرات (۱۱)

  • SUKURU ( シ )
    چهارشنبه ۱۵ شهریور ۰۲ , ۱۸:۱۰

    سما بهت تبریک میگم. میتونم بپرسم ارشد چه رشته ای قبول شدی؟

    • author avatar
      سما نویس
      ۱۵ شهریور ۰۲، ۲۳:۵۰
      سلام عزیزم.
      بلی.چرا که نه.مدیریت تکنولوژی
  • مریم بانو
    چهارشنبه ۱۵ شهریور ۰۲ , ۱۸:۱۲

    آخ سما چقدر پستت خوب بود شست رفت غم پست قبلی رو 

    کیف کردم عزیزم 

    :* به کله ت 

    سما جان واسه ارشد از کی شروع کردی جدی خوندن روزانه چند ساعت؟

    • author avatar
      سما نویس
      ۱۵ شهریور ۰۲، ۲۳:۵۰
      قوربونتتتتتت.
      مرسی که افتخار میدی و من رو میمونی.
      ببین از شهریور شروع کردم چون کنکور افتاد اسفندماه به طور ناگهانی.
      ولی جدی جدی از مهر شروع کردم و چون هم‌زمان داشتم هفت ترمه هم تموم می‌کردم خیلی فشار روم بود.برای همین کل روز داشتم درس می‌خواندم که هم فارغ بشم هم کنکور قبول بشم.
      دیگه از آذر که خیلی هم بیشتر خوندم.
      ولی اصلا نه کلاس رفتم نه مشاور گرفتم و نه حتی آزمون آزمایشی دادم.صاف رفتم سر جلسه:))))))
  • || سینوس ||
    چهارشنبه ۱۵ شهریور ۰۲ , ۱۹:۵۲

    اونجا که ژتون گرفتین اشک منم در اومد :) ایشالا حال خوبتون ادامه دار باشه

    • author avatar
      سما نویس
      ۱۵ شهریور ۰۲، ۲۳:۴۸
      ممنونم.انشالله قسمت شما.
      ایشالله برای شما هم.
  • محسن رحمانی
    چهارشنبه ۱۵ شهریور ۰۲ , ۲۱:۲۴

    سلام 

    خدارو شکر :)

     

    • author avatar
      سما نویس
      ۱۵ شهریور ۰۲، ۲۳:۴۷
      سلام:)
      تا ابد شکرش.
  • ویــ ـانا
    دوشنبه ۲۰ شهریور ۰۲ , ۱۴:۰۸

    مبارک باشه سما جااااان موفق باشی

    • author avatar
      سما نویس
      ۲۰ شهریور ۰۲، ۱۸:۵۲
      ممنونم عزیزم.
  • سجاد ...
    پنجشنبه ۲۳ شهریور ۰۲ , ۱۹:۵۸

    از معدود دفعاتی بود که یک وبلاگ رو باز کردم و پی‌درپی و زنجیر وار خبر خوب خوندم ؛ بیش باد 

    • author avatar
      سما نویس
      ۲۳ شهریور ۰۲، ۲۳:۲۹
      خیلی ممنونم آقای سجاد از اینکه من رو خوندید و نظرتون رو گفتید.
  • سرکار علیه
    پنجشنبه ۲۳ شهریور ۰۲ , ۲۱:۵۴

    سلاااممم تبریک میگممم برای بعد از این یه ماه و برای قبولی ارشدت. منم تهران قبول شدم، اموزش و بهسازی منابع انسانی :)))

    • author avatar
      سما نویس
      ۲۳ شهریور ۰۲، ۲۳:۲۹
      سلاااام.متقابلا تبریک میگم.انشالله که برات پر از خیر و برکت باشه.

  • یاسمن گلی :)
    دوشنبه ۲۷ شهریور ۰۲ , ۱۵:۲۶

    سلام سمای عزیزم. خوشحالم که بالاخره رفتی مشهد و به ارزوت رسیدی :)

    • author avatar
      سما نویس
      ۳۰ شهریور ۰۲، ۱۳:۳۵
      مرسی عزیزم:)))))))
  • آرا مش
    دوشنبه ۱۰ مهر ۰۲ , ۱۰:۲۵

    سمای عزیزم 

    ببخش که دیر میخونمت، چقدر چقدر خوشحال شدم از خوندن این پست عزیزم :) 

    بهت افتخار می‌کنم دوست خوبم، تو همیشه حتی توی بدترین حالت پر از انگیزه و تلاش و پشتکاری و اینو از تک‌تک کلماتت هم میشه فهمید و حس کرد...

    امیدوارم همینطور پشت‌سرهم خوشحالی و شادی و امیدواری بباره به قلب مهربونت❤️🌱

    • author avatar
      سما نویس
      ۱۵ مهر ۰۲، ۱۲:۲۶
      ممنونم آرامش عزیزم.خیلی ممنون.هم‌چنین برای تو و خانواده عزیزت.خیلی خوشحال شدم دیدم نظر گذاشتی.
  • zynb am
    چهارشنبه ۱۲ مهر ۰۲ , ۲۱:۳۴

    سلام سمای عزیز 

    با نوشته‌ات بغض کردم (مثل اکثر وقتایی که می‌خونمت) و جلو جلو می‌دونم که حالت بعد از بخشیدن اون فرد بهتر شده چون من هم تجربه مشابهی داشتم... 

    و خداروشکر که بهت شجاعت بخشش رو داد ، حالا شبیه خدا شدی ، خدای بخشنده ی مهربون ❤

    چقدر هوس مشهد کردم.. دلم خواست رو به روی گنبد عاشورا بخونم . انیدوارم به زودی دوباره قسمت شماهم بشه و من هم.. 

    خیلی زیاد بابت قبولی ارشدت خوشحال شدممم مبارک باشهههه 

     

    • author avatar
      سما نویس
      ۱۵ مهر ۰۲، ۱۲:۲۸
      عزیزم زینب جان.الهی که به زودی امام بطلبن و قسمتت بشه.
      خیلی از نظرت انرژی خوب گرفتم و خوشحال شدم.ایشالله بهترین‌ها نصیب قلب مهربونت باشه.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

آماده برای سفر روحی.برای پرواز،برای اوج گرفتن،برای تلاش،برای«رسیدن».برای شکست خوردن و از نو بلند شدن و شروع کردن،برای پذیرفتن خلاهای روحی،برای زشتی ها و زیبایی های دنیوی.برای یکی شدن با خدا.