a 85:تو نیز شیهه بکش گاهی :: از بندگی زمانه آزاد تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
به زودی حالمان خوب می‌شود.


پارسال دقیقن یک همچین روزهایی بود که اومدم بیان و مفصل نوشتم.از آدمی نوشتم که تحقیرم  کرده بود و شخصیتم رو له کرده بود.کسی که باعث شد بیشتر از قبل تو خودم فرو برم و تا شش ماه حال روحی وخیمی رو تجربه کنم.صرفن حرفای اون آدم نبود که من رو از پا درآورد،من یک پیش زمینه‌ای داشتم و از قبل حالم ناخوش بود و حرف‌های اون تیشه به ریشم زد.مدت‌ها طول کشید تا خودم رو پیدا کنم و روزگار به من خیلی سخت گرفت.

این دو سال اخیر که از چند صباح دیگه وارد سومین سال می‌شه به من خیلی سخت گذشت.افسردگی شدید گرفتم و کاملن خونه‌نشین شدم.دست از علایقم شستم و خودم رو محدود کردم.برگشتن به زندگی برای من خیلی سخت بود خصوصن که من بودم و خدای خودم.هزینه مشاوره‌ی خبره رو نداشتم و از طرفی کسی هم نداشتم که ازش کمک بگیرم.دوستای کمی هم داشتم که اصلن وظیفه‌ی اون‌ها نمی‌دونستم که به حرف‌های تلخ من گوش کنند چه برسه به اینکه کمکم هم کنند.من آروم آروم به زندگی نرمال برگشتم البته هنوز هم این اتفاق نیفتاده و آثارش در من هست اما از اون روزهای تلخ فاصله‌ی بیشتری گرفتم.

این چند وقت اخیر،خاصه دو ماه اخیر حالم دوباره خوش نیست.می‌دونی از چی حرف می‌زنم؟از تلاش کردن و نتیجه ندیدن.من با یکی از بچه‌های کلاس به مرور دوست شدم.ما با هم درس می‌خونیم اما من می‌دونم که اون آدم صادقی نیست.اون نتیجه دید و من نه.اون موفق شد و من نسبتن موفق شدم.با این حال اون دو قرت و نیمش هم باقیه.همیشه میگه حقم بیشتر از این‌هاست و من رو که حقم هم ندادن رو در نظر نمی‌گیره.جالب اینه که ما برگه‌هامون شبیه به همه.اما تو همه‌ی درس ها اون دو نمره یا چیزی همین حدود بیشتر میشه.اما من...

من خیلی حقم خورده شد تو این دانشگاه.خیلی سرکوب شدم و این ناامیدی در من رخنه کرد.الان اون الف شد و واحد‌های بیشتری برداشت و زودتر تموم می‌کنه.اما من.من هیچ چیز معلوم نیست.دلم برای تلاش‌هام می‌سوزه.از اینکه دچار درماندگی آموخته شدم ناراحتم اما نمی‌دونم چه قدر باید به خودم امید تزریق کنم تا بتونم موفق بشم.

خیلی غمگینم سر این داستان دانشگاه.به خصوص وقتی می‌بینم ناراحتی من رو نمی‌بینه و از خوش‌حالی‌هاش میگه.از طرفی هم از خودم غمگین میشم که چرا هیچ رابطه‌ای ندارم.من دوستی ندارم در زندگیم.هرچی هم که داشتم به هم خورد.«میم»چند وقت پیش‌ها می‌گفت چون هر کار بدی که از دوستام می‌بینم به روشون نمیارم باعص میشه اون‌ها از من سواستفاده بکنند و بعد از مدتی‌هم رهام کنند.من خیلی غمگینم.تا الان هیچ دوست خوبی یا حداقل خوبی هم نداشتم و این تنهایی من رو اذیت می‌کنه.به مامان گفتم حس می‌کنم جنس دست دومم.هر وقت کسی دوستش در دسترس نیست،میاد سراغ من.نمونش همین شنبه بود.همین هم‌کلاسیم که گفتم هر وقت با اون یکی دوستش مشکلی داره یا از موفقیت‌های اون لجش می‌گیره میاد پیش من.اما هر وقت به نفعش باشه من رو رها می‌کنه.مثلن یک بار با من بیرون اومد و از من خواست به اون دوستش نگم که ناراحت نشه.در صورتی که وقتی اون دوتا با هم بیرون می‌رن عکس میگذارن و باورتون نمیشه یک بار از من خواست که براش اسنپ بگیرم که با اون بره بیرون.همین شنبه هم سر اولین کلاس استاد خواست که هم گروه بشیم اون به من چیزی نگفت و من متوجه شدم ترجیحش اون یکی دوستشه اما سر کلاس دوم که اون دوستش تو کلاس نبود از من این درخواست رو کرد و من واقعا فرو ریختم.این داستان جایی اذیت کننده‌تر میشه که بارها پشت سر اون دوستش غیبت کرده.

من نمی‌خوام از دست این دوستم گلایه کنم چون مامان میگه حتما چیزی از درون تو هستش که نمی‌تونی با دوستات ارتباط برقرار کنی و رابطه‌های خوبی داشته باشی.من از خودم ناراحتم که چرا بلد نیستم مدارا کردن رو.وقتی هم که خوب ریز میشم،متوجه میشم من آسیبی به کسی نرسوندم و اون‌هایی که به من آسیب زدن از من روابط موفق‌تری دارند.

انگار دلم بخواد خودم رو به این آدم‌ها اثبات کنم.انگار تشنه‌ی موفقیت باشم تا بهشون بگم من آدم موفقی هستم و به حضور شما احتیاجی ندارم.راستش از همین هم می‌ترسم.من آدم حسودی نیستم و تو فامیل و دوست هم به همین معروفم.همیشه همه غبطه می‌خورن که من برای همه طلب خیر می‌کنم و حسادت در من تعریف نشدست.اما این روزها سایه شوم حسادت رو روی سرم احساس می‌کنم.می‌ترسم از حسادت.بعد از نماز‌هام از خدا طلب عفو می‌کنم و میگم خدیا تو این حسادت رو به پای ناشکری نگذار.از من بگذر و این خصلت رو از من دور کن.بگذار به پای فشارهای روانی و تنهایی این روزهام.

دلم می‌خواد با حال بهتری برنامه‌ریزی بهتری برای آیندم بکنم اما این درماندگی آموخته شده که به من میگه هر چه قدر تلاش کنی نتیجه خلاف نظر تو میشه من رو یک قدم عقب نگه می‌داره.این درماندگی حاصل تمام این تلاش‌های ناکام دو سال اخیره،حاصل روابط نصفه و نیمه و مزخرفمه.

در آخر هم باید بگم خدایا من رو ببخش.ببخش اگر ناشکری کردم و بهت گفتم چرا فقط باعث موفقیت و خوشحالی اون به اصطلاح دوستم شدی وقتی تلاش‌هامون و برگه‌هامون برابر بود.

من رو ببخش و بهم کمک کن قدم‌هام رو محکم بردارم.به من حس شعف عطا کن و نقشه‌ی راه رو بده دستم.خدایا!کاری کن پیش تو شرمنده نشم.

پ.ن:مخلص همه کسایی که به دردِدلم گوش کردن!

سما نویس ۲۵ بهمن ۰۰ ، ۱۳:۱۰ ۸ ۱۴ ۱۹۲

نظرات (۸)

  • عارفه صاد
    دوشنبه ۲۵ بهمن ۰۰ , ۱۳:۲۳

    سما چقدر این پستت رو دوست داشتم و حسش کردم

    اینکه همیشه تنها بودم و هستم.

  • مریم بانو
    دوشنبه ۲۵ بهمن ۰۰ , ۱۴:۴۷

    سماجان من یه جاهایی تجربه های تلخ تورو داشتم و دارم

    اون فردی که با تحقیر و توهین باعث شد مدت ها حالت بدباشه ،منم ازنوع خفن ترش برام اتفاق افتاد دوستی که همیشه خودش میدید همیشه انتقاد میکرد همیشه دلم میشکست اصلا توی دوستی باهاش حس نمیکردم که این دوستی دوطرفه باشه اخرشم دیگه خسته شدم رهاش کردم نمیگم کار من انجام بده اما گاهی لیاقت وجود ما بیشترازاین حرفاس درمورد حسادت هم یه حس طبیعیه که همه دارن فقط باید کنترلش کرد اجازه نداد رو روابط و کیفیت کارمون اثربزاره یا یاعث بشه مدام نتیجه تلاش هامون کم ببینیم :)

    • author avatar
      سما نویس
      ۲۷ بهمن ۰۰، ۰۰:۳۲
      مرسی مریم جانم که پستم رو خوندی و نظرت رو وبرام گفتی.من هم از این دوستی ها داشتم و ترک کردم اون رابطه رو اما الان تو نقطه ای از زندگی هستم که هر کس هر بلایی سرم بیاره ناراحت نمیشم چون انگشت اتهام رو سمت خودم گذاشتم و از ضعف هام بیزارم و دوست دارم قوی بشم.
  • Mohsen シ
    دوشنبه ۲۵ بهمن ۰۰ , ۱۹:۱۲

    سلام. خوب هستین؟

    اول از همه اینکه بابت اتفاقاتی که افتاده براتون واقعا شرمنده. نمیخوام مثل بعضیا شروع کنم به گفتن اینکه «من میدونستم که فلان اتفاق میوفته و ...» چون میدونم همین الانشم دردتون زیاده و این حرفا اصلا کمکی نمیکنن... ولی خوب فقط یک حرف دارم. چقدر خودتون رو دوست دارین؟ چقدر به خودتون اهمیت میدین؟ چقدر به خودتون باور دارین؟ چون اگر اینا باشن هیچ چیز دیگه مهم نیست. مهم نیست که کسی تو دانشگاه حقتون رو خورده چون ته دلتون میدونین شما تواناییش رو دارین و اینکه نمره شما کمتره دلیلش این نیست که دوستتون از شما بهتره. (جدا از اینکه کلا نمیدونم چه عجله‌ای هست... هر کسی زودتر دانشگاه رو تموم کنه آدم موفق‌تریه؟ تو اکثر موارد هم نمره چندان اهمیتی نداره و مهارت و تلاش مهمه) و مهم نیست که کسی شخصیتتون رو له کرده باشه چون اصلا نظرشون نباید برای شما مهم باشه! چون شما به خودتون اهمیت قائلین و نیاز به تایید بقیه ندارین. اینکه دوستی هم ندارین خوب چیز چندان عجیبی نیست نشون میده آدمایی که اکثرا دور و برتون هستن به شما نمیخورن یعنی براتون مفید نیستن. مطمئنم میتونین دوستای خوب زیادی پیدا کنین ولی خوب باید دنبالش باشین و چشم دیدنش رو داشته باشین که بتونین بفهمین کی دوست واقعیتونه و کی صرفا از شما استفاده میکنه. به نظرم همین الانشم کلی دوست دارین ولی متوجهش نیستین.

    و خوب تنها نیستین همه احساس تنهایی میکنن. من خودمم اوقات خوشی رو نداشتم و بخاطر همینم نمیتونستم قبلا نظری بدم... ولی خوب فکر کنم حرفایی که باید گفته میشد رو همون اوایل گفتم.

    همین دیگه... حرفی نیست. هیچوقت برای همه‌چیز و همه‌کس از خودتون مایه نزارین و خودتون رو بابتشون فدا نکنین. هیچوقتم خودتون رو فراموش نکنین. مواجهه با بعضی چیزا سخته ولی خوب زندگی همینه.

    امیدوارم اوضاع براتون بهتر بشه و زندگی رو به سلامتی و خوشی سپری کنین!

    • author avatar
      سما نویس
      ۲۷ بهمن ۰۰، ۰۰:۳۴
      مرسی آقا محسن.نظر تون خیلی بهم حس خوبی داد.مرسی که همیشه تو این مدل پست ها برام نظر میگذارید.بلی بخشی هم حق با شماست و درست میگید.و باید بگم چند خط اول نظرتون دقیقن زد به هدف.من باید یاد بگیرم خودم رو دوست داشته باشم و برای خودم مهر تایید بشم.
      ممنونم.انشالله شما هم همیشه شاد و سلامت باشید.
  • بانو چه
    سه شنبه ۲۶ بهمن ۰۰ , ۰۴:۱۶

    اون جنس دست دومت خیلی منو سوزوند

    ی چیزی بگم

    جاه طلبی و فرصت طلبی ادما تقصیر تونیست خیلی ام زیادن الان این ادما و همه مونو دارن ازار میدن

    درضمن خودتو برای حسادت سرزنش نکن همه داریمش اتفاقا تو قوی هستی که متوجهش شدی و میخوای جلوشو بگیری

    و اینکه تنهایی سخته  ولی صد در صد از بودن یسری ادما تو زندگی بهتره یسریا نباشن باید خداروشکر کرد

    اگه میتونی با خودت مهربون تر باش دنیا به اندازه کافی سخت هست برای رسیدن به موفقیت زندگی رو زهر نکن

    معمولی بودن و موفق نبودن هیچ عیبی نداره فقط از خودت راضی باش همین

    • author avatar
      سما نویس
      ۲۷ بهمن ۰۰، ۰۰:۳۶
      بلی.خودم هم راستش سوزوند.کلمه‌ی بهتری پیدا نگردم.شاید هم نمی‌خواستم پیدا کنم تا خودم رو کمی ملامت کنم.بلی باهات موافقم.تنهایی خیلی وقتا بهتره.باید همین رو یاد بگیرم.این که خودم رو دوست داشته باشم و با خودم مهربانانه تر رفتار کنم.
      مرسی از پیامت.دلم گرم شد.
  • آقای سین
    سه شنبه ۲۶ بهمن ۰۰ , ۱۴:۳۴

    باید یه سری تغییرات اطرافمون بدیم و دایره دوستان خوب و واقعی برا خودمون داشته باشیم و یه جا یه جمله دیدم خیلی قشنگ بود :

    یه دونه 50هزار تومنی، بهتر از 50 تا هزارتومنیه! دور خودتو خلوت کن رفیق :))

    • author avatar
      سما نویس
      ۲۷ بهمن ۰۰، ۰۰:۳۶
      بلی.دقیقن.آدم ها خیلی بد و دو رو شدن.
  • آبان ...
    سه شنبه ۲۶ بهمن ۰۰ , ۲۲:۳۱

    می دونی 

    همه این ادم ها میرن ....

    دنیا هیچ وقت اندازه تلاشون به ما لبخند نمیزنه 

     

  • ناشناس
    پنجشنبه ۲۸ بهمن ۰۰ , ۱۴:۲۴

    خوشابحالت که نماز میخونی. حس میکنم تو چندین پله از من برای رسیدن به ارزوهات و آرامش و هرچیزی جلوتری. من خیلی دلم نماز خوندن میخواد اما...

    • author avatar
      سما نویس
      ۲۸ بهمن ۰۰، ۱۸:۲۳
      درهای رحمت خدا به روی همه بازه.خدا رحیمه.فقط باید ازش بخوای که بهت توفیق نماز خوندن رو بده.چون تو بندشی و عاشقته.
  • Faez eh
    جمعه ۲۹ بهمن ۰۰ , ۱۲:۵۹

    حیف که وبلاگ قبلیم پاک شد

    وگرنه دقیق بهت آدرس میدادم که یک روزی در چندین سال قبل دقیقا من هم همین‌ها رو نوشتم

    سما جان ما خیلی وقت ها مهربونی کردن رو اشتباه میگیریم 

    منم از دوستام که ناراحت میشدم به روشون نمیوردم و تازه خیلی وقت ها به خودم اجازه ناراحت شدن رو هم نمی‌دادم و میگفتم باید قوی تر از این حرف ها باشم

    مرتب به خودم میگفتم خب حالا ویژگی مثبت این آدم رو ببین و سعی کن از رفتار بدش ناراحت نشی

    و این رفتارم باعث میشد اون فرد به این رفتارش بیشتر و بیشتر و بیشتر ادامه بده

    ولی این ها اشتباهه 

    خیلی وقت ها تقصیر خودمونه مثلا بنظرت چرا برای اون دوستش گفته بهش نگو ناراحت نشه

    چون حتما ناراحتیشو ابراز کرده و اون فهمیده که نباید این کار رو کنه

    ولی تو هیچ وقت ابراز نکردی و اون فرد مدام تکرار کرده

    اونوقت همین مهربونی بیجا همین تو خودت ریختن کم کم توی  اعماق قلبت ریشه میگیره!

    و زودرنج میشی و اعتماد بنفست پایین میاد

    من خودم هنوز خیلی وقت ها نمیتونم ناراحتیمو بیان کنم

    ولی باز هم بهتر شدم

    و با احترام تمام به طرف مقابلم میگم از این رفتار من ناراحت میشم و یا اون فرد ارزش دوستی داره و دیگه اون رفتار رو تکرار نمیکنه

    یا ارزش نداره و بیشتر تکرار می‌کنه

    ولی این رو امتحان کن و بگو

    ببخشید اگه حرفام بوی نصیحت گرفت

    ولی تو این ها رو حرف دوستی ببین که خودش این مراحل رو طی کرده

     

     

     

    • author avatar
      سما نویس
      ۲۹ بهمن ۰۰، ۲۳:۰۰
      فائزه عزیزم.خیلی خیلی ممنونم بابت لطفت.بابت وقتی که گذاشتی و نظری که دادی.آره راستش.درست میگی.اگر من هم یاد بگیرم ابراز ناراحتی کنم شاید این اتفاقات توی روابطم نمی‌افتاد.بعضی وقت ها با خودم میگفتم اخه این رفتار خیلی گل درشته.یعنی خودش نفهمیده چه قدر کار زشتی انجام داده؟بعضی وقت ها هم میگفتم این رفتارها رو به رو نیارم.و کارم به اینجا کشید.نه فقط با این دوستم،نه.با خیلی ها.وقتی می بینم بیشتر روابط چه قدر کثیف و کدرن دلم میگیره.من می پذیرم که جاهایی مقصرم فقط نمیدونم کجای کار اشتباه رفتم که اگر متوجه بشم اصلاحش می‌کنم.خیلی خیلی خیلی سپاسگزارم برای نظری که گذاشتی و وقتی که برای خوندن متنم سپری کردی.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

آماده برای سفر روحی.برای پرواز،برای اوج گرفتن،برای تلاش،برای«رسیدن».برای شکست خوردن و از نو بلند شدن و شروع کردن،برای پذیرفتن خلاهای روحی،برای زشتی ها و زیبایی های دنیوی.برای یکی شدن با خدا.