هیچ شبی در زندگیم به اندازه امشب احساس تنهایی نکرده بودم.خدایا میدونم داری این روزها رو میبینی و برام جبران میکنی اما خواستم ازت خواهش کنم این بندت رو از چنگال غم نجات بدی.خیلی داره تلاش میکنه اما زورش به زور دنیا نمیرسه.کمک تو رو میخواد.خیلی تنهاست.خیلی زیاد.
نظرات (۶)
هـیوا .
پنجشنبه ۱۳ آبان ۰۰ , ۲۲:۱۵چند وقت پیش شدیدا کلافه بودم و خوابم نمیبرد اصلا و تا دیر وقت داشتم کلنجار میرفتم که لااقل خوابم ببره
گوشیو برداشتم و چشمم به استوری یکی از دوستان افتاد که نوشته بود
" به بدترین و درمونده ترین شبت فکر کن!
صبح نشد؟ "
امیدوارم زودتر این روزاتون بگذره
سما نویس
۱۶ آبان ۰۰، ۱۳:۳۲مرآت ..
پنجشنبه ۱۳ آبان ۰۰ , ۲۲:۵۸ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی...
گاهی اوقات تنهایی نعمت است. اما ان شاءالله با یاری خدا بتونی با غم ها و غصه های درونی هرچه زودتر غلبه پیدا کنی...
سما نویس
۱۶ آبان ۰۰، ۱۳:۳۱ویــ ـانا
پنجشنبه ۱۳ آبان ۰۰ , ۲۳:۰۸دقیقا...یک احساس غربت..:)
Kimix ngh_
جمعه ۱۴ آبان ۰۰ , ۱۶:۵۶چقدر باهات حسه هم دردی میکنم
منم این روزام پراز غمه:((🥲🥲
سما نویس
۱۶ آبان ۰۰، ۱۳:۳۰روناهی ^^
شنبه ۱۵ آبان ۰۰ , ۰۸:۵۷صبح میشه .
سما نویس
۱۶ آبان ۰۰، ۱۳:۳۰Mahdieh
چهارشنبه ۱۹ آبان ۰۰ , ۱۴:۲۸یه نفسِ عمیق بکش و باور کن همهچی اونطوری میشه که به نفعت باشه!
سما نویس
۲۲ آبان ۰۰، ۱۰:۳۵