نمیدانم چند عنوان دیگر باید منتظر بمانم تا چیزی را بنویسم که مدتهاست کلماتش را در ذهنم کنار هم میچینم و پاک میکنم و دوباره از نو مینویسم.نمیدانم چه قدر باید منتظر بمانم.اما شنیدهها نشان میدهد که قرار است به زودی اتفاقات خوشی رقم بخورد.بوی یک اتفاق بسیار خوشایند خانوادگی به مشامم میخورد.چیزی شبیه که نه،عین همان که سالهاست منتظرش هستم،هستیم..
اگر همه چیز تا عید همان طور پیش برود که باید،اتفاق بزرگی برای زندگی خانواده مادریام رخ میدهد.اتفاقی که باعث خوشحالی همهی ما میشود.امشب زمزمههایی بود.با دختردایی و پسرداییام خیالبافی میکردیم و به خودِ متوهممان میخندیدیم.
آخر شب به آسمان نگاه کردم و بهش گفتم:« تو الان میدونی چی میشه.از همه چیز خبر داری و با خیال راحت برای خودت نشستی و به ما میخندی.تو به ما میخندی چون میدونی بهترین ها رو نصیبمون خواهی کرد.اما ما بندهایم و ناآگاهی تو ذاتمونه.»گفتم:« ببین ما نمیدونیم صلاحمون چیه.اما تو از دل خانوادهما,علی الخصوص جوونتر هامون خبر داری.پس من دعا میکنم که صلاحت با خواست ما یکی باشه..ولی تهش امر،امر شماست.هر چی شما بگی اوستا کریم.ما تسلیمیم.
پ.ن:«خدایا،ما را آن ده که آن به»
(با عرض پوزش از خواجه عبدالله انصاری برای تغییر «من»به«ما»)
پ.ن:التماس دعا دارم به مقادیر زیاد!
نظرات (۲)
Fatemeh Karimi
شنبه ۳ مهر ۰۰ , ۱۷:۴۴چشمان ستارهای :)
آرزوی هر آن چیزی رو دارم که به صلاح دل و روح زیبای عزیز دلمِ💛
سما نویس
۵ مهر ۰۰، ۰۰:۰۴آرا مش
سه شنبه ۶ مهر ۰۰ , ۱۴:۲۳چقدر خوبه که بلد باشیم به معنای واقعی کلمه «بسپریم» به خودش... واقعا ما صلاح رو نمیدونیم و فقط باید به خودِ قادر متعال بسپریم که خیر و صلاح رو در مسیر ما قرار بده... و شاید مهمتر اینه که راضی باشیم به این خیر...
چقدر زمزمههاتو با خدا دوست داشتم
حرف دل منم بود انگار🌹🌷
سما نویس
۶ مهر ۰۰، ۱۵:۱۴