a 97:خسته‌ام،خسته‌تر از مرغ پر و بال شکسته :: از بندگی زمانه آزاد تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
به زودی حالمان خوب می‌شود.


شاید هیچ‌کس تو دنیا نباشه که از غم توی دلم خبر داشته باشه.نمی‌گم من غمگین‌ترین آدم این دنیام،افتخاری نداره غمگینی،ناراحتی،افسردگی.غم هر کس برای خودشه.برای خودش عزیزه و فکر می‌کنه دردی از اون بالاتر نیست.دلم گرفته.دلم از تمام چیزهایی که اطراف‌مون می‌گذره و کاری نمی‌تونیم براش کنیم گرفته.انقدری بگم که بین تمام اتفاقاتی که این روزها در حال رخ دادنه به خودم نگاه می‌کنم و خجالت می‌کشم که برای غم خودم مادری کنم.اما راستش دلم خیلی گرفته.خیلی زیاد.یک بغض خیلی عجیبی توی گلومه و نمی‌شکنه.نمی‌تونم با کسی صحبت کنم.قبل‌ترها شاید با «ف»راحت صحبت می‌کردم اما از وقتی بزرگ‌تر شدم و دیدم اون خودش هزار و یک جور درد توی دلش داره دلم نیومد و نتونستم باهاش صحبت کنم.انگار کسی رو دیگه محرم نمی‌دونم.با هزار و یک جور فشار دست و پنجه نرم می‌کنم که روم نمیشه از هیچ کدومش حرف بزنم.حتی انقدر از تنهاییم گفتم که فکر می‌‌کنم شما هم از من خسته شدید.هفته‌ای که گذشت،خیلی سخت بود.خیلی.دردهای جسمانیم امونم رو بریده بود.سردردهای وحشتناک،گوش درد،گردن درد شدید و نفسی که برای آلودگی هوا به سختی بالا و پایین می‌رفت.گذروندم،به سختی و رنج گذروندم و الان بهترم.اما جای زخم بعضی دردها انگار هیچ وقت قرار نیست خوب بشه که اگر هم بشه انقدر طول می‌کشه که با خوب نشدنش فرقی نداره.بعضی وقت‌ها به این چند سال گذشته نگاه می‌کنم و آه می‌کشم و دلم می‌گیره.خیلی تنهایی رنج‌هام رو حمل کردم.اگر بخوام صادق باشم باید بگم عمیقن چند هفته‌ای میشه که دلم یک آغوش گرم می‌خواد.یک آغوش حمایتی.چیزی که خیلی وقته نداشتمش و الان کمش دارم.

به خدا گفتم که نمی‌خوام بنده ناشکرت باشم.اما ازت دلگیرم و باهات قهرم.گفتم نمی‌خوام باهات قهر باشم اما احساس می‌:نم نمی‌بینی من رو.نمی‌شنوی من رو.اصلاً انگار تو قهری با من.انگاری خیلی وقت هم میشه که باهام قهری.گفتم ببین من رو.با من حرف بزن.من خسته‌ام،من عصبی‌ام.دلم قدم‌های کوچیک  و نگاه‌های نشونه‌دار دست و پا شکسته نمی‌خواد.من دلم می‌خواد ببینی من رو.بشنوی حرف‌هام رو.انگار یادت رفته من رو.

پ.ن:هفته پیش آرزو کردم که ای کاش هیچ وقت نمی‌دیدمت.

سما نویس ۰۶ خرداد ۰۱ ، ۲۱:۵۶ ۱۶ ۱۰۲

آماده برای سفر روحی.برای پرواز،برای اوج گرفتن،برای تلاش،برای«رسیدن».برای شکست خوردن و از نو بلند شدن و شروع کردن،برای پذیرفتن خلاهای روحی،برای زشتی ها و زیبایی های دنیوی.برای یکی شدن با خدا.